خسته میشود.
مقابل موکبی برای استراحت میایستد.
چایی شیرین را با اندیشه در حق امام نوش میکند.
میخواهد به راهش ادامه دهد که کاغذی روی زمین توجه اش را جلب میکند.
خم میشود؛ کاغذ را برمیدارد؛ میخواند.
لبخند بر لبانش نقش میبندد؛ کولهاش را زمین میگذارد؛ کاغذ را به پشتش سنجاق میکند.
کوله را بر پشتش سوار میکند؛ سبکبار بهسوی امام پر میکشد.
روی کاغذ نوشته است:
عن امیر المؤمنین علیهالسلام: إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ رَسُولًا هَادِياً بِكِتَابٍ نَاطِقٍ وَ أَمْرٍ قَائِمٍ لَا يَهْلِكُ عَنْهُ إِلَّا هَالِكٌ، وَ إِنَّ الْمُبْتَدَعَاتِ الْمُشَبَّهَاتِ هُنَّ الْمُهْلِكَاتُ إِلَّا مَا حَفِظَ اللَّهُ مِنْهَا، وَ إِنَّ فِي سُلْطَانِ اللَّهِ عِصْمَةً لِأَمْرِكُمْ فَأَعْطُوهُ طَاعَتَكُمْ غَيْرَ مُلَوَّمَةٍ وَ لَا مُسْتَكْرَهٍ بِهَا؛ وَ اللَّهِ لَتَفْعَلُنَّ أَوْ لَيَنْقُلَنَّ اللَّهُ عَنْكُمْ سُلْطَانَ الْإِسْلَامِ ثُمَّ لَا يَنْقُلُهُ إِلَيْكُمْ أَبَداً حَتَّى يَأْرِزَ الْأَمْرُ إِلَى غَيْرِكُمْ (1): همانا خداوند پيامبرى راهنما را با كتابى گويا و دستورى استوار برانگیخت؛ هلاك نشود جز كسى كه تبهكار است و بدانيد كه بدعتها به رنگ حق درآمده و هلاککنندهاند، مگر خداوند ما را از آنها حفظ فرمايد؛ و همانا حكومت الهى حافظ امور شماست، بنابراین زمام امور خود را بیآنکه نفاق ورزيد يا كراهتى داشته باشيد به دست امام خود سپاريد؛ به خدا سوگند اگر در پيروى از حكومت و امام، اخلاص نداشته باشيد، خدا دولت اسلام را از شما خواهد گرفت كه هرگز به شما بازنخواهد گردانيد و در دست ديگران قرار خواهد داد.
او میفهمد اطاعت بیچونوچرا حق امام است و اگر امام را اطاعت نکند گرفتار ظلم ستمگران خواهد شد.
پینوشت:
1) نهجالبلاغه، خطبه 169