احیاگر اسلام ناب و مروج فرهنگ اصیل شیعی
نوشتهشده توسط بابک شکور زاده نوبریدوران امامت امام صادق علیهالسلام عصر طلایی شکوفایی علم و دانش است و معارف ناب شیعی بیشتر از هرزمانی نسبت به دوران سایر ائمه علیهمالسلام منتشر شد. یکی از عوامل مهم در این شکوفایی، شرایط خاص سیاسی و کشمکش قدرت بین بنیامیه و عباسیان بود که شرایط را برای امام هموار کرد. تربیت شاگردان مختلف با تخصصهایی ویژه، از فعالیتهای فرهنگی مهم امام علیهالسلام بوده است. زرارة، هشام بن حکم، هشام بن سالم، ابان بن تغلب، مؤمن طاق، محمد بن مسلم و... از جمله شاگردان و اصحاب مهم حضرت بودهاند که هر یک از اینها، جزء مردان بزرگ علمی بهحساب میآیند. شاگردان امام علیهالسلام منحصر در شیعیان نبودند و عدهای از اهل سنت هم افتخار شاگردی ایشان را داشتهاند که مهمترین آنها ائمه چهارگانه اهل سنت هستند که مستقیم یا باواسطه شاگرد حضرت بودهاند.
شرایط فرهنگی خاص:
از نظر فکرى و فرهنگى، عصر امام صادق علیهالسلام، عصر جنبش فکرى و فرهنگى بود. در آن زمان شور و شوق علمى بىسابقهاى در جامعه اسلامى به وجود آمده بود و علوم مختلفى اعم از علوم اسلامى همچون: علم قرائت قرآن، علم تفسیر، علم حدیث، علم فقه، علم کلام یا علوم بشرى مانند طب، فلسفه، نجوم، ریاضیات و... پدید آمده بود. بهطوریکه هر کس یک متاع فکرى داشت، به بازار علم و دانش عرضه مىکرد؛ بنابراین تشنگى علمى عجیبى به وجود آمده بود که لازم بود امام علیهالسلام به آن پاسخ گوید.
عواملى را که موجب پیدایش این جنبش علمى شده بود، مىتوان بدین نحو خلاصه کرد:
1) آزادى و حریت فکر و عقیده در اسلام. البته عباسیان نیز در این آزادى فکرى بىتأثیر نبودند؛ اما ریشه این آزادى در تعلیمات اسلام بود، بهطوریکه اگر هم عباسیان مىخواستند از آن جلوگیرى کنند، نمىتوانستند.
2) محیط آن روز، یک محیط کاملاً مذهبى بود و مردم تحت تأثیر انگیزههاى مذهبى بودند. تشویقهاى پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله و سلم به کسب علم و تشویقها و دعوتهاى قرآن به علم و تعلیم و تفکر و تعقل، عامل اساسى این نهضت و شور و شوق بود.
3) اقوام و مللى که اسلام را پذیرفته بودند، نوعاً داراى سابقه فکرى و علمى بودند و بعضاً همچون نژاد ایرانى و مصرى و سورى، از مردمان مراکز تمدن آن روزبه شمار میرفتند. این افراد بهمنظور درک عمیق تعلیمات اسلامى، به تحقیق و جستجو و تبادلنظر مىپرداختند.
4) تسامح دینى یا همزیستى مسالمتآمیز با غیرمسلمانان مخصوصاً همزیستى با اهل کتاب. مسلمانان، اهل کتاب را تحمل مىکردند و این را برخلاف اصول دینى خود نمىدانستند. در آن زمان اهل کتاب، مردمى دانشمند و مطلع بودند. مسلمانان با آنان برخورد علمى داشتند و این خود بحث و بررسى و مناظره را به دنبال داشت. (1)
فِرَق و مذاهب گوناگون:
عصر امام صادق علیهالسلام عصر برخورد اندیشهها و پیدایش فرق و مذاهب مختلف نیز بود. در اثر برخورد مسلمین با عقاید و آراى اهل کتاب و نیز دانشمندان یونان، شبهات و اشکالات گوناگونى پدید آمده بود. در آن زمان فرقههایى همچون: معتزله، جبریه، مرجئه، غلات، زنادقه، مشبه، متصوفه، مجسمه، تناسخیه و امثال اینها پدید آمده بودند که هرکدام عقاید خود را ترویج مىکردند. از این گذشته در زمینه هر یک از علوم اسلامى نیز در میان دانشمندان آن علم اختلافنظر پدید مىآمد؛ مثلاً در علم قرائت قرآن، تفسیر، حدیث، فقه و علم کلام بحثها و مناقشات داغى درمیگرفت و هر کس به نحوى نظر مىداد و از عقیدهاى طرفدارى میکرد. (2)
مناظره امام صادق علیهالسلام پیرامون قیاس:
یکی از مباحث و انحرافاتی که در زمان امام صادق علیهالسلام باب شد و تا به امروز ادامه دارد، بحث "قیاس " است که ابوحنیفه (یکی از ائمه چهارگانه اهل سنت که از شاگردان امام صادق علیهالسلام نیز بوده) طبق آن فتوا میداد. قیاس، همان تمثیل منطقی است؛ به این صورت که مثلاً گفته شود: حکمِ شرابِ خرما (نبیذ) مانند شراب انگور است؛ برای اینکه هر دو مسکر هستند. چنین استنباطی که "قیاس مستنبط العلة " میباشد، از نظر شیعه امری باطل و حرام شمردهشده است. موارد متعدی نقلشده که امام صادق علیهالسلام با ابوحنیفه مباحثاتی در این رابطه داشته و او را از این کار بر حذر داشتهاند؛ لکن مع الاسف، وی کلام امام را نپذیرفته و کار خودش را انجام داده است. یکی از این موارد به این شرح است:
روزى ابوحنیفه براى ملاقات با امام صادق علیهالسلام به خانه امام آمد و اجازه ملاقات خواست. امام اجازه نداد!
ابوحنیفه مىگوید: دم در مقدارى توقف کردم تا اینکه عدهاى از مردم کوفه آمدند و اجازه ملاقات خواستند. امام به آنها اجازه داد. من هم با آنها داخل خانه شدم. وقتى به حضورش رسیدم، گفتم: شایسته است که شما نمایندهاى به کوفه بفرستید و مردم آن سامان را از ناسزا گفتن به اصحاب محمد صلیالله علیه و آله وسلم نهى کنند؛ بیش از ده هزار نفر در این شهر به یاران پیامبر ناسزا مىگویند.
امام فرمود: مردم از من نمىپذیرند!
ابوحنیفه: چگونه ممکن است سخن شمارا نپذیرند، درصورتیکه شما فرزند پیامبر خدا هستید؟
امام علیهالسلام: تو خود یکى از همانهایى هستى که گوش به حرف من نمىدهى! مگر بدون اجازه من داخل خانه نشدى و بدون اینکه بگویم ننشستى و بىاجازه شروع به سخن گفتن ننمودى؟!
آنگاه فرمود: شنیدهام که تو بر اساس قیاس، فتوا مىدهى؟
ابوحنیفه: آرى.
امام علیهالسلام: واى بر تو! اولین کسى که بر این اساس نظر داد شیطان بود؛ وقتیکه خداوند به او دستور داد به آدم سجده کند، گفت: «من سجده نمىکنم، زیرا که مرا از آتش آفریدى و او را از خاک و آتش گرامیتر از خاک است!» [سپس امام براى اثبات بطلان «قیاس»، مواردى از قوانین اسلام را که برخلاف این اصل است، ذکر کرد و فرمود]: به نظر تو کشتن کسى بهناحق، مهمتر است یا زنا؟
ابوحنیفه: کشتن کسى بهناحق.
امام علیهالسلام: پس چرا براى اثبات قتل، دو شاهد کافى است؛ ولى براى ثابت نمودن زنا چهار گواه لازم است؟ آیا این قانون اسلام با قیاس توافق دارد؟
ابوحنیفه: نه.
امام علیهالسلام: بول کثیفتر است یا منى؟
ابوحنیفه: بول.
امام علیهالسلام: پس چرا خداوند در مورد اول، مردم را به وضو امر کرده، ولى در مورد دوم دستور داده غسل کنند؟ آیا این حکم با قیاس توافق دارد؟
ابوحنیفه: نه.
امام علیهالسلام: نماز مهمتر است یا روزه؟
ابوحنیفه: نماز.
امام علیهالسلام: پس چرا بر زن حائض قضاى روزه واجب است، ولى قضاى نماز واجب نیست؟ آیا این حکم با قیاس توافق دارد؟
ابوحنیفه: نه.
امام علیهالسلام: آیا زن ضعیفتر است یا مرد؟
ابوحنیفه: زن.
امام علیهالسلام: پس چرا ارث مرد دو برابر زن است؟ آیا این حکم با قیاس سازگار است؟
ابوحنیفه: نه.
امام علیهالسلام: چرا خداوند دستور داده است که اگر کسى ده درهم سرقت کرد، دستش قطع شود؛ درصورتیکه اگر کسى دست کسى را قطع کند، دیه آن پانصد درهم است؟ آیا این با قیاس سازگار است؟
ابوحنیفه: نه.
امام علیهالسلام: شنیدهام که این آیه را: «ثُمّ لَتُسْئَلنّ یؤمئذٍ عنِ النّعیم؛ در روز قیامت بهطور حتم از نعمتهایى سؤال مىشوید» چنین تفسیر مىکنى که: خداوند مردم را در مورد غذاهاى لذیذ و آبهاى خنک که در فصل تابستان مىخوردند، مواخذه مىکند.
ابوحنیفه: درست است، من این آیه را اینطور معنا کردهام.
امام علیهالسلام: اگر شخصى تو را به خانهاش دعوت کند و با غذاى لذیذ و آبخنکی از تو پذیرایى کند و بعد به خاطر این پذیرایى بر تو منت گذارد، درباره چنین کسى چگونه قضاوت مىکنى؟
ابوحنیفه: مىگویم آدم بخیلى است.
امام علیهالسلام: آیا خداوند بخیل است [تا اینکه روز قیامت در مورد غذاهایى که به ما داده، ما را مورد مؤاخذه قرار دهد]؟
ابوحنیفه: پس مقصود از نعمتهایى که قرآن مىگوید انسان درباره آن مؤاخذه مىشود، چیست؟
امام علیهالسلام: مقصود، نعمت دوستى ما خاندان رسالت است. (3)
شاگردانی متخصص:
«هشام بن سالم» میگوید: روزى با گروهى از یاران امام صادق علیهالسلام در محضر آن حضرت نشسته بودیم. یک نفر مرد شامى اجازه ورود خواست و پس از کسب اجازه، وارد شد. امام فرمود: بنشین. آنگاه پرسید: چه مىخواهى؟
مرد شامى گفت: شنیدهام شما به تمام سؤالات و مشکلات مردم پاسخ مىگویید، آمدهام با شما بحث و مناظره بکنم!
امام فرمود: در چه موضوعى؟
شامى گفت: درباره کیفیت قرائت قرآن.
امام رو به «حمران» کرده فرمود: حمران! جواب این شخص با تو است!
مرد شامى: من مىخواهم با شما بحث کنم، نه با حمران!
اگر حمران را محکوم کردى، مرا محکوم کردهاى!
مرد شامى ناگزیر با حمران وارد بحث شد. هر چه شامى پرسید، پاسخ قاطع و مستدلى از حمران شنید؛ بهطوریکه امام رو به «ابان بن تغلب» کرد و فرمود: با او مناظره کن. ابان نیز راه هرگونه گریز را به روى او بست و وى را محکوم ساخت.
شامى گفت: مىخواهم درباره فقه با شما مناظره کنم!
امام به «زراره» فرمود: با او مناظره کن. زراره هم با او به بحث پرداخت و بهسرعت او را به بنبست کشاند!
شامى گفت: مىخواهم درباره کلام با شما مناظره کنم. امام به «مؤمن طاق» دستور داد با او به مناظره بپردازد. طولى نکشید که شامى از مؤمن طاق نیز شکست خورد!
به همین ترتیب وقتیکه شامى درخواست مناظره درباره استطاعت (قدرت و توانایى انسان بر انجام یا ترک خیر و شر)، توحید و امامت نمود، امام به ترتیب به حمزه طیار، هشام بن سالم و هشام بن حکم دستور داد با وى به مناظره بپردازند و هر سه، با دلایل قاطع و منطق کوبنده، شامى
را محکوم ساختند. با مشاهده این صحنه هیجانانگیز، از خوشحالى خندهاى شیرین بر لبان امام نقشبست.
مرد شامى گفت: مثل اینکه شما میخواهى به من بفهمانى که در میان شاگردانت چنین اشخاصى هستند؟
امام فرمود: همینطور است. سپس فرمود: برادر شامى! اما حمران، تو را با زبان گرفت، متحیر شدى و مغلوب گردیدى، ولى یک سؤال واقعى نمود جواب آن را ندانستى؛ ابان بن تغلب نیز حق را با باطل آمیخت و بر تو پیروز شد، ولى زرارة با تو به قیاس مناظره کرد، قیاس او بر تو غالب آمد.
ولى طیار مانند کبوترى بود که گاهى مىپرید و گاهى به زمین میخورد و چون تو کبوترى که قدرت پرواز ندارد بودى! هشام بن سالم گاهى به زمین میخورد و گاهى حرکت میکرد، ولى هشام ابن حکم هر چه گفت واقعیت و حقیقت بود، نگذاشت آب دهانت را فروبری.
برادر شامى! خداوند حق را به باطل آمیخته و در اختیار مردم جهان گذاشته، پیامبران را فرستاده تا تمیز بین حق و باطل بدهند. به انبیا و اوصیا حق و باطل را شناسانده و پیامبران را جلوتر از اوصیاء فرستاد تا به مردم معرفى کنند؛ کسانى را که خداوند به آنها مزیت عنایت فرموده و آنها را به مقام رهبرى اختصاص بخشیده است.
اگر باطل و حق هر یک جداگانه بودند، مردم احتیاج به پیامبر و جانشین او نداشتند؛ ولى خداوند آن دو را مخلوط کرد و پیامبران و جانشینان آنها را موظف نمود تا بین حق و باطل، براى بندگانش تمیز بدهند.
مرد شامى گفت: هر کس با تو بنشیند رستگار است.
حضرت صادق علیهالسلام فرمود: پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله با جبرئیل و اسرافیل مینشست، جبرئیل به آسمان صعود میکرد و اخبار را از جانب خدا مىآورد و اگر آن نشستن پیامبر با ایشان سبب رستگاریاش شود، نشستن تو نیز همینطور است.
مرد شامى گفت: مرا جزء شیعیان خود قرار ده و به من تعلیم بفرما!
امام علیهالسلام به هشام بن حکم رو کرده، فرمود: این مرد را تعلیم بده، من دوست دارم شاگرد تو باشد.
على بن منصور و ابو مالک خضرمى گفتند: شامى را بعد از درگذشت حضرت صادق علیهالسلام نیز میدیدیم که از هدایاى شام براى هشام مىآورد، وقتى برمیگشت، هشام از سوغاتیهای عراق به او پیشکش میکرد. (4)
همانطور که از این واقعه مشخص میشود، برخی از اصحاب امام علیهالسلام هر یک در رشتهای خاص تخصص داشتند، آنهم در حدی که امام بهراحتی مباحث علمی را به آنها واگذار میکند و این نشان از عظمت علمی شاگردان حضرت است. در میان اینها هشام بن حکم است که تبحر خاصی در بحث امامت داشته و از حریم ولایت دفاع میکرده است. وی با وجود اینکه جوانی کم سن و سال بوده، ولی بهقدری مهم میباشد که امام علیهالسلام احترام خاصی برای وی قائل بوده و امام صادق علیهالسلام درباره او فرموده که هشام با دست و زبانش یاور ماست. مناظره او با عمرو بن عبید در رابطه با امامت معروف است که در آنجا از امام، بهعنوان قلب عالم هستی یادکرده است.
توحید مفضل:
یکی از یادگارهای امام صادق علیهالسلام که انصافاً در مباحث توحیدی، خیلی مفید و ارزشمند است، مطالبی در راستای خداشناسی میباشد که حضرت به یکی از اصحابش به نام "مفضل بن عمر " در چهار جلسه بیان فرموده است. این مطالب به توحید مفضل معروف است و بهصورت کتاب مستقلی چاپشده و شرحهایی هم بر آن نوشتهشده است. علامه مجلسی رحمة الله علیه متن کامل آن را در بحارالانوار آورده و بهطور جداگانه نیز ترجمهای شرح گونه بر آن نوشته است. بسیار پسندیده است که طالبان مسائل توحیدی از مراجعه به این کتاب ارزشمند غافل نشوند و حتماً مطالعهای عمیق نسبت به مطالب آن داشته باشند. ابن ابی العوجاء که از مادیون عصر امام و قائل به تصادفی بودن عالم و عدم صانع بوده، مطالبی پیرامون همین مباحث مادیگرایانه مطرح میکند و همین مسئله باعث میشود که مفضل با او بحث کند و درنتیجه وقتی خدمت امام علیهالسلام میرسد، حضرت به او میفرماید که نزد ایشان برود تا حکمت خدای عزوجل در آفرینش جهان، حیوانات، گیاهان و... را بیان کند که شایستگان از آن عبرت بگیرند، مؤمنان با شناخت آن آرامش پیدا کنند و ملحدان در آن سرگشته شوند.
برای نمونه، چند مورد از این حکمتها ذکر میشود:
فواید گریه کودکان؛ در مغز کودکان رطوبتی است که اگر در آن بماند، بیماریها و نارساییهای سختی از جمله نابینایی را به همراه دارد. گریه کودک آن رطوبت را سرازیر و بیرون میکند و سلامتی را به دنبال دارد. پدر و مادر از این راز آگاه نیستند و مانع آن میشوند که کودک از گریهاش سود ببرد. عدم عقل و شعور درندگان؛ اگر درندگان دارای عقل و شعور بودند و علیه مردم یکدست میشدند، بیتردید مردم را به عجز و ناتوانی میکشاندند. بهراستی اگر شیران، ببرها، پلنگها و گرگها همه علیه مردم متحد میشدند چه کسی توانایی مقابله با آنها را داشت؟!
اگر انسان، باهوش و اندیشه به دنیا مىآمد؛ اگر نوزاد، فهیم و عاقل به دنیا میآمد، وقت تولد، جهان هستى را انکار میکرد و هنگامیکه با حیوانات، پرندگان و دیگر موجودات غریب روبرو مىگشت و هر ساعت و هرروز پارهاى از اشکال مختلف و شگفت عالم را که از پیش ندیده بود میدید، هرآینه عقل و اندیشهاش سرگشته و گمراه میگشت.
بدان که اگر عاقلى را به اسیرى از سرزمینى به سرزمین دیگر ببرند [از دیدن شگفتیهاى نامأنوس] همواره واله و سرگشته است و به خلاف کودکى که در کودکى اسیر شود بهسرعت، زبان و آداب [آن سرزمین جدید] را فرانمیگیرد. اگر نوزاد، دانا و هوشمند به دنیا میآمد، از اینکه باید دیگران بر دوشش گیرند، شیرش بنوشانند، در جامهاش بپیچند و در گهوارهاش بخوابانند، سخت احساس خوارى و پستى مىکرد؛ از سوى دیگر او به خاطر ظرافت و طراوت و رطوبت بدن، هیچگاه از این امور بىنیاز نیست. شگفتى در پلک چشم؛ اى مفضّل! درباره پلک چشم فکر کن و بنگر که چگونه بسان پردهاى روى دیدگان را مىپوشاند. در کنار آن بندها و حلقهها تعبیهشده تا هر وقت که خواهند بالا روند و چشم در میان غارى قرار دادهشده و با آن پرده و موهاى مژه، حفظ میشود.
قلب و پوشش آن؛ اى مفضّل! چه کسى قلب را در میان سینه نهاده و با پرده محکمى آن را پوشانده و با دندهها و گوشت و پوستى که بر آنها است، آن را از صدمه نگاه میدارد؟ ناى و مرى؛ چه کسى دو مجرا در گلو آفرید؟ یکى براى خروج صدا که همان حلقوم (نای) متصل به ریه است و دیگرى مرى، محل عبور غذا که به معده ختم میشود؛ و چه کسى در گلو درپوشى آفرید تا غذا به ریه نرسد و آدمى را هلاک نگرداند؟ و چه کسى ریه را وسیله خنکى قلب قرارداد تا باکار همیشگى و پیوستهاش حرارتى در قلب گرد نیاید و به هلاکت شخص منتهی نشود؟
امام صادق علیهالسلام، مؤسّس یا مروّج شیعه؟ یکی از مسائلی که بهاشتباه، بعضی در رابطه با امام صادق علیهالسلام مطرح میکنند، این است که ایشان مؤسس مذهب شیعه است؛ درحالیکه این مطلب کاملاً اشتباه است؛ زیرا امام صادق علیهالسلام مؤسس مذهب نیستند و اینگونه نیست که مذهب تشیع از زمان ایشان ایجادشده باشد؛ بلکه شیعه از زمان پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله وسلم مطرح بوده و ایشان مبیّن تشیع بوده است. اینکه گفته شود امام صادق علیهالسلام مؤسس است، جدای اینکه کلام درستی نیست، چهبسا شبهه هم نسبت به تشیع ایجاد کند. آنچه در مورد این امام همام درست میباشد، این است که ایشان در واقع، مروّج و احیاگر فرهنگ ناب شیعی و اسلام حقیقی بوده است؛ زیرا با توجه به شرایط سیاسی که در زمان ایشان به وجود آمد و بنیامیه و بنیعباس باهم در کشمکش قدرت بودند -برخلاف دوران سایر ائمه علیهمالسلام- شرایطی را برای امام علیهالسلام مهیا کرد که ایشان بتواند به تربیت شاگردان فراوان، آنهم در تخصصهای مختلف، بپردازد و در جهت نشر معارف ناب و زنده کردن احادیث، بهخصوص تبیین صحیح احادیث و سنت پیامبر صلیالله علیه و آله وسلم، اقداماتیچشمگیر انجام دهد و ازاینجهت است که منابع حدیثی شیعه، مملو از کلمات نورانی این امام عظیمالشأن میباشد و بیشترین احادیث در بین معصومین علیهمالسلام از ایشان است و چهبسا برای همین دلایل میباشد که از مذهب شیعه اثناعشری، به مذهب جعفری نیز یاد میشود.
پینوشت:
1) سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص 354
2) همان، ص 355
3) بحارالانوار، دار احیاء تراث عربی، ج 10، ص 220