اولین قدم در جامعه سازی و انس با قرآن:
قرآن کریم برنامه و نگاه گستردهای برای محیط زندگی انسان یعنی جامعه دارد و محور اصلی جامعه را انسان قرار داده است، چون انسان آرمانهای اطرافش را با جامعه هماهنگ میکند و میتواند آن را بسازد، به همین دلیل بهترین برنامهسازی و جامعه سازی را میتوان در کتاب آسمانی الهی مسلمانان پیدا کرد، برخلاف جامعهشناسی که عدهای بهاصطلاح متفکر جامعهشناسی در کافهها با خوردن قهوه و... نظریهای را مطرح میکنند و نتیجهگیری نموده و برای آن پایانی را در نظر میگیرند.
جامعهشناسی بهعنوان یک علم زندگی گذشته را در نظر میگیرد و بر اساس آنها نتیجهای را بیان میکنند و ازنظر بزرگان این علم بهترین جامعهشناسی تبیینی و توصیفی جامعهشناسی بر اساس گذشته است، درصورتیکه شاید تاریخی که آنها نقل کردهاند نقطه مثبت و چندان قابلتوجهی نداشته باشد، برخلاف جامعهشناسی الهی که در قرآن کریم آورده شده و خداوند بهترین نقاط تلاقی انسان با جامعه اطرافش را بیان نموده تا بتوان بر اساس تجربیات بهترین تصمیم را برای محیط گرفت.
قرآن کریم جامعه سالم را درگرو ساختن انسان میداند به همین دلیل فرموده: اوّل خودسازى، سپس جامعه سازى. «عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ» به همین دلیل در روایات اولین قدم برای خودسازی و انسان کامل شدن راستگویی هست از امام صادق علیهالسلام میخوانیم: «إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ لَم یَبعِث نَبِیَاً إَلَّا بِصِدقِ الحَدِیثِ وَ أَدَاءِ أَلأَمانَةِ اِلَى البِرِ وَ الفَاجِرِ؛ خداوند متعال هیچ پیامبرى را مبعوث نکرد مگر بهراستی در سخن گفتن و اداى امانت به نیکوکار و بدکار.» (1)
خداوند متعال جامعه سازی را در فرد سازی خلاصه نموده مثل آیات: «قَرَّبْناهُ نَجِيًّا» «2» ما او را به همرازی خود نزديك كرديم، «أَنَا اخْتَرْتُكَ» «3» من تو را برگزيدهام، «اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي» «4» تو را براى خود ساختم؛ پس اول باید خودمان را بسازیم آنهم تحت نظر خداوند، ائمه و قرآن کریم بعد جامعه سازی به وجود میآید و این اهداف بهغیراز انس با قرآن کریم به وجود نخواهند آمد.
-----------------
1-اصول کافی، ج 2، ص 104.
2-. مريم، 52.
3- طه، 13.
4-طه،41.
عاشق، خصوصیات خاصی داره، وقتی معشوقش چیزی رو دوست داره، از زیر سنگ و با هر سختی که شده اون رو براش پیدا می کنه
کسی رو فرض کنید که بی منت، از لحظه تولد تا مرگ، هر آنچه که نیاز داشتید رو براتون آماده کرده، آیا ممکنه کاری رو دوست داشه باشه و به خاطرش اون کار رو انجام ندید؟
اگه بخوایم به یه درجه پایین تر فکر کنیم، حتی برده ها هم برای اینکه اربابشون ازشون راضی باشه حاضرن هر کاری بکنن تا وفاداریشون رو به اون ارباب ثابت کنن
حالا ماییم و خدا
عکس العمل ما وقتی این آیه رو می خونیم چی باید باشه؟
1. سوره بقره، آیه 222: خدا توبهکنندگان و پاککنندگان روح را دوست میدارد.
تولیدگر محتوا : منتظر...
بارگذاری شده در : 1401/10/05
مفیدترین مطالعه
مفیدترین مطالعه:
فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ. (سوره مبارکه مزمل، آیه 20)
بهجای اینکه هزار کتاب را بخوانید.
کتاب خدا را هزار بار بخوانید.
در روز جسم روح باهم خسته میشوند و بهترین تغذیه و استراحت برای این دو خواندن قرآن کریم است، امام علی بن موسیالرضا علیهالسلام مىفرمايد: «آن مقدار بخوانيد كه در آن خشوع قلب و صفاى باطن و نشاط روحانى و معنوى باشد» (1)
بهترین پرتودرمانی که رایگان در اختیار انسان گذاشتهشده تلاوت قرآن کریم است.
-------------------
1-تفسیر نمونه، ذیل همین آیه شریفه.
#حیات_طیبه
تولیدگر محتوا : رحمتی
بارگذاری شده در : 1401/10/05
خنده ی گریه
خنده ی گریه
وسط کلاس حلقه زده بودند. حمید میان حلقه رفت و گفت:" بچه ها فرزین را دیدید،چطوری راه میره؟ " یک پایش را یک وری کرده و مثل شل ها راه رفت. همه زدند زیر خنده. حمید به تقلید راه رفتن فرزین ادامه داد و چشم هایش لوچ کرد و گفت:" چشم هایش هم دارند از هم فرار می کنند" خنده بچه ها شدت پیدا کرد که یکدفعه همه ساکت شدند. حمید همانطور شل و لوچ چمش به معلم میان بچه ها افتاد. سرش را پایین انداخت که معلم گفت:" برای اینکه بیشتر بخندیم، یکی هم بیاد ادای حمید موقعی که پا تابلو می آید، نشون بده." فرهاد و سهیل گفتند:" آقا ما،آقا ما. " معلم فقط به حمید نگاه می کرد. حمید به فرهاد و سهیل خیره شد و خودش را کنار تابلو دید و گفت:" آقا، نه."
"وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ؛ وای بر هر بدگوی عیبجویی."(همزه/1)
تولیدگر محتوا : صبح طلوع
بارگذاری شده در : 1401/10/05
جایگاه دعا در دفع بلایا و برون رفت از بحران ها
از جمله راهکارهای آرامش گزینی و تامین سلامت روان، نیایش و اهتمام ورزیدن به مقوله دعا هست.
روانشناسان، هیجانات ممتدّ را عامل بیماری زایی میدانند. از نظر بالینی و تجربی مسلّم شده است که محرّکات هیجانی پی در پی و متوالی در افراد مستعد میتواند به بیماریهای عضوی منجر شود!
در هر صورت، دعا و راز و نیاز عامل مؤثّری در پیشگیری از بسیاری از امراض و هم داروی بسیار پرقدرتی برای علاج قسمتی از آلام و دردها و مصایب است. میگردد!!». و در این رابطه چه زیبا امیرالمؤمنین علیه السلام در «نهج البلاغه» میفرماید: وَادْفَعُوا أمْواجَ الْبَلاءِ بِالدُّعاءِ. [۱] گرفتاریهای پی در پی و ممتدّ را با دعا و درخواست دور نمایید. ---------- [۱]:- نهج البلاغه: حکمت ۱۴۶.
تولیدگر محتوا : AM_IR_AN
بارگذاری شده در : 1401/10/05
جایگاه شکیبایی در آرام بخشی هنگامه مواجه با بحران ها(2)
گاهی گرفتاریهای عجیب و غریبی در زندگی برای ما پیش میآید که شاید خود ما در ایجاد آن گرفتاری چندان نقش نداشته ایم.
گاهی با این که تمام تلاش خود را میکنیم تا یک زندگی نسبتا راحتی برای خودمان فراهم کنیم، شدید دچار فقر و تنگدستی میشویم.
گاهی با این که مراعات میکنیم و مراقب هستیم تا بیمار نشویم، دچار بیماری میشویم، با این که در آن بیماری هیچ نقشی نداشته ایم، مثل بسیاری از آنها که از بدو تولد دچار بیماری بودند و تا آخر عمر شاید با آن بیماری دست و پنجه نرم کنند. بزرگترین درمان در مواقع ناملایمات صبر و بردباری است. زیرا صبر زمینه ساز آرامش روح و روان آدمی می گردد.
از جمله راهکارهای آرامش بخشی در مواقع بحران و بیماری ها، صبر و شکیبایی در هنگامه بروز شدائد است، که در حقیقت هر که در پی رضای و رضوان الهی است، بر ناملایمات روزگار صبر می کند و کلام گهربار امام باقر علیه السلام روشنی بخش این نکته است که فرمودند: بهشت در گرو گرفتاریها و بردباری است. پس، هر که در دنیا بر ناملایمات صبر کند به بهشت رود و دوزخ در گرو لذتها و خواهشهای نفس است پس، هر که لذت و هوسها را برآورده کند به جهنّم رود. ---------- [1]: - بحار الأنوار: ۷۲/۶۸، باب ۶۲، حدیث ۴؛ الکافی: ۸۹/۲، حدیث ۷.
تولیدگر محتوا : AM_IR_AN
بارگذاری شده در : 1401/10/05
خشیت الهی مانع ترس از بحران ها و عامل آرامش روان
در سایه سار خشیت الهی انسان باکی از مواجه با آلام بشری ندارد و ترس تنها برانگیزاننده اراده پولادین مومنان در برابر بحران هاست.
ايمان آوردگان هنگامى كه به ياد نعمتها و آمرزش خدا مى افتند، با حسن ظنّ به او، آرامش خاطر مى يابند و زمانى كه به ياد گناهان خويش مى افتند ناراحت و پريشان خاطر مى شوند. به هرحال واژه «وَجَل» به مفهوم ترسى است كه با اندوه همراه است. وَ اِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ اياتُهُ زادَتْهُمْ ايمانًا و هنگامى كه قرآن بر آنان تلاوت گردد بر يقين و ايمانشان مى افزايد.
تولیدگر محتوا : AM_IR_AN
بارگذاری شده در : 1401/10/05
مرگ اندیشی و پیامدهای مثبت آن عامل آرامشبخشی در مواجه با بحران ها
دانش پزشکی به قله کمال خویش دست نمی یابد مگر هنگامی که برای همه بیماریها درمانی کشف کند، ولی بی گمان با این همه دانش هم نمی تواند برای مرگ، درمانی فراهم کند.
در حدیث نبوی آمده است: اِنَّ اللّه َ لَمْ یُنْزِلْ داءٌ اِلاّ اَنْزَلَ لَهُ دَواءٌ عِلمَهُ مَنْ عَلِمَهُ وَ جَهِلَهُ اِلاّ السّامَ. [۱] خداوند، هیچ دردی را فرو نفرستاده (یا هیچ دردی را نیافریده)، مگر اینکه درمانی نیز برایش فرو فرستاده یا «آفریده» است و کسانی از آن آگاهی یافته اند و کسانی نیز از آن ناآگاه مانده اند مگر مرگ.
دانش پزشکی به قله کمال خویش دست نمی یابد مگر هنگامی که برای همه بیماریها درمانی کشف کند، ولی بی گمان با این همه دانش هم نمی تواند برای مرگ، درمانی فراهم کند.
---------- [۱]: المستدرک علی الصحیحین، ج ۴، ح۸۲۲۰، ص ۴۴۵.
تولیدگر محتوا : AM_IR_AN
بارگذاری شده در : 1401/10/05
تاثیرات ترتبیتی ناملایمات دنیا در نهاد آدمی
تاثیرات ترتبیتی ناملایمات دنیا در نهاد آدمی
از ویژگی های دنيا دگرگونى آن است. يعنى دنيا و خود انسان كه جزئى از دنياست، بر يك حال باقى نمى مانند و توجّه به همين مطلب، غرور انسان را مى شكند چرا كه بيشتر گرفتارى و مصيبت آدمى از غفلت است و اگر آدمى غافل نبود به آسانى تن به ذلّت نمى داد و گناه نمى كرد. مختصر اينكه غفلت ريشه همه بدبختى هاى انسان است و اسلام براى رفع و دفع آن راهها و وسايلى را بيان كرده است.
فهم این نکته دنیا محل گذر است و آدمی مسافری است که باید به مقصد خود برسد، مصائب و مشكلات نيز غفلت انسان را از بين مى بَرد. دشوارىها در نگاه ابتدايى بلاست، امّا اگر خوب به آن بنگريم نعمت است.
هنر مواجه با بحران و بیماری ها، هنر انسان های بزرگ است. بازگشت به سوی معبود و توبه به جای آوردن به درگاه او زمینه آرامش بخشی تن و روان آدمی در بحران های روزگار می گردد.
در قرآن مى خوانيم: « «وَمَا تَدْرِى نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِى نَفْسٌ بِأَىّ أَرْضٍ تَمُوتُ»؛ و هيچ كس نمى داند كه فردا چه به دست مى آورد، و هيچ كس نمى داند كه در چه سرزمينى مى ميرد». [1] ---------- [1]: سوره لقمان، آيه ۳۴.
تولیدگر محتوا : AM_IR_AN
بارگذاری شده در : 1401/10/05
کار و کارگریزی در قرآن و ایران
کار
یکی از مواردی که سبک زندگی اسلامی به آن تاکید دارد کارو تلاش و کوشش است.
حدود 400 آیه در قرآن در مورد تشویق به کار داریم که اینها اهمیت این موضوع را در دین مبین اسلام میرساند.
متاسفانه در کشور ما آمار کارگریزی زیاد است و باید سعی شود این روش غلط از بین برود و سبک زندگی اسلامی جایگزین شود
تولیدگر محتوا : صالحی
بارگذاری شده در : 1401/10/05
برای خدا کار کنیم خدا می بینه
از خانه زد بیرون؛ روز اول ماه رمضان بود، برای سال اولی بود که روزه می گرفت هنوز زمزمه حاج آقا تو گوشش می پیچید «برای خدا کار کنیم خدا می بینه»
با خودش می گفت خدایا من کارگرم و زن وبچه ام منتطرند تا با دست پر به خانه برم و هیچ چیز برای خوردن نداریم. اگر بخواهم طول روز را کار کنم بدنم توان روزه داری را نداره؛ پس خدایا خودت کمک کن تا کار ساده ای را پیدا کنم. در گذر گاه کارگرها ایستاد صدای کارگران می آمد به هم می گفتند مگر در این روزها هم می شود روزه گرفت پس چطور کار کنیم زن و بچه چی بخورند!!! او چیزی نمی گفت در همین حال خودروی ایستاد و به او گفت: بنایی دارم میای؟؟ مرد گفت چقدر طول می کشه؟
جواب داد تا شب
گفت: اگه تا 4-5 ساعت طول بکشه می تونم بیایم و الا نه!! در همین حال گارگران دیگه شتابان نزدیک آمده و فریاد زدند هرچه باشه ما میاییم.
مرد تا غروب به همین روال هیچ کاری گیرش نیامد.
هنگام افطار با دست خالی و سر افکندگی در چند قدمی خانه اش بود و با خودش زمزمه می کرد «کو خدا !! پس چطور مرا می بیند»
گفت: ما مقداری بسته غذایی آوردیم اگر نیازمندی می شناسید یکی بردارید؟؟
مرد که بهت زده شده بود جواب داد: بله خانواده ای را می شناسم که چشم انتطارند!
و يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه (طلاق/3) و او را از جايى كه گمان ندارد روزى میدهد و هر كس بر خدا توكل كند، او برايش كافى است.
تولیدگر محتوا : احسان
بارگذاری شده در : 1401/10/05
ماه رمضان و دندانپزشکی؛ قسمت اول
دندانپزشکی - 1
راهروی درمانگاه پر بود از آدمهای مختلف. همه دم دهنشون رو گرفته بودند و وارد و خارج میشدند. یک جا پیدا کردم واسه نشستن. بغل دستم یه صندلی بود که علامت ضربدر کرونا روش خورده بود. بغلش هم یه پیرمرد هفتاد و سه ساله. تا نشستم پیرمرده گفت: «بلند شو. بلند شو برو گمشو اون ور» عصبانی شدم. اومدم بهش بگم: «مرتیکه پیری! میزنم ورود و خروجت رو یکی میکنمها. نکبت پرروی عقدهای. با اون قیافهات. شبیه خیار سالادی میمونه.» اما با خودم گفتم: «ولش کن. بابا. به حرمت ماه مبارک بذار چیزی بهش نگم.» فقط خیلی آروم پرسیدم: «ببخشید حاج آقا! اشتباهی کردم؟» سرش رو به سمت پایین پرتاب کرد و گفت: «بله که کردی. الدنگ مگه خبر نداری کرونا اومده؟ خوب برو گمشو اون ور بشین.» گفتم: «حاجی جان صندلی بغلی من ضربدر خورده. یعنی کسی نباید بغل من بشینه. ولی جای من مشکلی نداره» گفت: «جواب منو نده پسره نفهم. کرونا از دوازده متری هم منتقل میشه.» این رو گفت و ماسکش رو درآورد و پرت کرد وسط راهروی درمونگاه. من هم سکوت کردم. گوشیمو از توی جیبم درآوردم و شروع کردم قرآن خوندن تا نوبتم بشه. چند دقیقه گذشت
تا این که یک دفعه با صدای کسی که میخواد گلوش رو تخلیه کنه به خودم اومدم. سرم رو آوردم بالا. پیرمرد با تمام قدرت داشت حرف «خ» رو تلفظ میکرد. همه محتوای دهن و دماغ و حلق و نای و مری و احتمالا قسمتی از پرزهای دستگاه گوارشیش رو تو یک سوم ابتدایی دهنش جمع کرد. با خودم گفتم: « چجوری میخواد تا دستشویی طاقت بیاره؟» همون جور که محتوای جمعشده رو به سختی تو دهنش نگه داشته بود اومد وسط راهرو و ماسکی که پرت کرده بود رو برداشت و گرفت دم دهنش و ... . نصف جمعیت از جا بلند شدند و با سرعت به طرف در خروجی حرکت کردند. صندلی رو به روییم گفت: «من اومده بودم عصبکُشی. ولی موندن تو اینجا خودکشیه. یا علی» و از درمانگاه خارج شد.
ادامه دارد ...
#علی_بهاری
#رمضان
#روزه
#سبک_زندگی
لینک همین مطلب: «https://eitaa.com/tanzac/1319»
تولیدگر محتوا : علی بهاری
بارگذاری شده در : 1401/10/05
محبت به خداوند متعال
محبت به خداوند متعال
تولیدگر محتوا : رضایت
بارگذاری شده در : 1401/10/05
شب های قدر ماه مبارک رمضان
شب های قدر ماه مبارک رمضان
تولیدگر محتوا : کارشناس فعالیت فردی و گروه
بارگذاری شده در : 1401/10/05
برای تشنگی روح آبی گواراتر از قرآن نیست
او که غفلت ما را دید،
گفت در رمضان، دست از خوردن بکشید، تا از تن رها شوید و بفهمید که جان هم تشنه است و چه آبی گوارا تر از قرآن؟!
تولیدگر محتوا : روله ی کورد
بارگذاری شده در : 1401/12/19
ارزش عقل و عقل محوري در قرآن كريم
گاهی اوقات بعضیا فکر میکنن دین یعنی بی عقلی ،یعنی کنار گذاشتن عقل ،یعنی تحجر ،یعنی .....ولی حقیقت امر غیر از اینکه که بعضیا دونسته یا ندونسته به دین نسبت میدن.
ما برای اینکه منزلت عقل رو در دین بفهمیم میتونیم از چند منظر این مسأله رو بررسی کنیم:1)قران 2) احادیث
اول از قران این مطلب رو بررسی کنیم:
1) أ تأمرون الناس بالبر و تنسون أنفسکم و أنتم تتلون الکتاب أ فلا تعقلون ﴿۴۴﴾
آیا مردم را به نیکى فرمان مى دهید و خود را فراموش مى کنید، با اینکه شما کتاب [خدا] را مى خوانید؟ آیا[هیچ ] نمى اندیشید؟ (ایه 44،سوره بقره)
توضیح :
قرآن کریم در این آیه از آیات خود از علمای یهود که در صدر اسلام بودند سخن به میان می آورد که مردم را امر به ایمان به نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم میکردند ولی خود به ایشان ایمان نمی آورند آنان را شدیدا مورد توبیخ قرار می دهد که چرا دیگران به بِر و نیکی و کار نیک دعوت میکنید لکن خود عامل به گفته های خود نیستید و التزام عملی به آن ندارید و خود را فراموش میکنید در حالی که شما کتاب که تورات را تلاوت میکنید.قرآن کریم تعجب خود را ابراز میکند و میگوید: أتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسکم!!
بعد از این تعجب قرآن کریم مسأله ی تعقل را مطرح می کند که (أفلا تعقلون) که این مقطع توبیخی دیگر نسبت به.علمای یهود است که چرا تفکر نمی کنید.
این مقطع مثل تمام مقاطع موجود در آیات مبارک قران قابل تأمل است از این جهت که خدای منان خطاب به علمای یهود میکند و می گوید خواندن و تلاوت کتاب به تنهائی کافی نیست بلکه باید مقرون به تفکر باشد و این نشان می دهد که عقل در منظر دین باید حاکم بر مطالعات هر کتابی حتی مقدس ترین کتابها باید باشد چون تعقل از عقل ناشی می شود پس وقتی قران عده ای را به خاطر تعقل نکردن ذم و نکوهش میکند در حقیقت آنها را از روی گردانی و حاکم نکردن عقل بر تصمیمات خود نکوهش میکند
لذا این آیه قران عده ای را مورد نکوهش قرار می دهد که خود متدین بودند بلکه از علمای متدینان هستند و این نشان می دهد که متدینان و عالمان دینی باید عقل و تعقل را ملاک تصمیمات خویش قرار دهند و در صورت عدم التزام به عقل سزاوار نکوهش خواهند بود .لذا این آیه بیان می کند که عقل در دین جایگاهی بس والا دارد
منبع:برداشتی آزاد از تفسیر گرانسنگ الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل(تفسیر نمونه عربی) حضرت آیة الله مکارم شیرازی دام ظله الشریف ،ج 1،ص 191 و 192 و تفسیر نور (نسخه عربی)حضرت استاد قرائتی حفظه الله ،ج 1ذیل آیه محل بحث .
حتما منتظر ادامه ی مطلب باشید....
تولیدگر محتوا : الفقير الي الله
بارگذاری شده در : 1402/07/28
نزول ملائکه در شب قدر
سؤال:
آیا نزول ملائک و روح در شب قدر ، مخصوص زمان پیامبر اکرم (ص) است؟
لفظ تنزل، فعل مضارع استو دلالت بر استمرار دارد ، یعنی کاری که همیشه اتفاق می افتد.
در نتیجه :
نزول ملائکه و روح، مخصوص زمان پیامبر (ٌص) نیست و باید در زمان های بعد از ایشان هم ادامه پیدا کند.
منظور از روح کیست؟
" روح" مخلوق عظیمى است ما فوق فرشتگان، چنان که در حدیثى از امام صادق ع نقل شده است که شخصى از آن حضرت سؤال کرد:" آیا روح همان جبرئیل است"؟ امام ع در پاسخ فرمود:" جبرئیل از ملائکه است، و روح اعظم از ملائکه است، مگر خداوند متعال نمىفرماید: ملائکه و روح نازل مى شوند"؟
[تفسیر برهان جلد 4 صفحه 481.]
در حدیثى آمده است که از امام باقر سؤال شد:" آیا شما مىدانید شب قدر کدام شب است؟ فرمود:کیف لا نعرف و الملائکة تطوف بنا فیها:
" چگونه نمى دانیم، در حالى فرشتگان در آن شب در گرد ما دور مىزنند"!
[تفسیر نمونه، ج27، ص: 185]
با کنار هم قرار دادن این مطالب نتیجه حاصل میشود که:
در زمان ما هم ملائکه و روح، قطعا نازل میشوند و تنها کسی که لیاقت دارد ملائک و روح به محضر ایشان برسند، وجود مبارک امام عصر ارواحنا فداه، می باشد.
زیرا محل نزول ملائک و روح باید همچون وجود پیامبر اعظم (ص) "معصوم" باشد.
کافى از امام باقر علیه السّلام نقل کرده است:
در شب قدر به ولى امر (امام هر عصر) تفسیر امور سال بسال نازل میشود درباره خویش و مردم بدستورات مخصوصى مأمور میگردد.
برای درک و فهم هویت حقیقی علم ومعلوم عالم راهی جز رجوع به آیات خدا نداریم مثلاً از آیهی «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»[۱] (و هیچ چیز نیست مگر آنکه گنجینههایش نزد ماست، و جز به اندازه معین از آن پدید نمیآوریم) البته قرآن هندسه و نظامی دارد که مطابق سرشت وفطرت انسان است که حکماء با رجوع به قرآن با روشی ثواب که امام خامنه ی درباره روش رجوع به قرآن چنین می فرماید:
قرآن احتیاج دارد به تدبر، تکیهی بر روی هر کلمهای از کلمات و هر ترکیبی از ترکیبهای کلامی و لفظی. انسان هرچه بیشتر تدبر کند، تأمل کند، انس بیشتری پیدا کند، بهرهی بیشتری خواهد برد(*)
طبق مباحث گذشته نظرات حکما که علم را «عین و مساوق وجود» میدانستند مطالب بسیار ظریف و دقیقی در شناخت هویت حقیقی علم از آیه ی بالا بفهمیم که:
علم هم خزائنی نزد خدا[۳] دارد که در آن خزائن نامحدود[۴] است ولی هنگام نزول به خاطر محدودیت «عالم منزِل» بهقدر و اندازهی عالم محدود منزل (بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ)[۵]، نازل میشود.
علم در خزائن و در منازل اشیاء، مساوق با اشیاء هست ولی اشیاء هم به خاطری حدودی که نظامِ محدودِ عالمِ منزل به این اشیاء میدهد علمشان -که مساوق با شیئیت آنهاست- هم محدود به سعه ی وجودی آنها میشود؛ پس تمامی اشیاء، نزد خداوند تعداد معدودی خزائن دارند که این اشیاء در اولین خزینه خود، قدر (حد و اندازه) ندارد اما وقتی خداوند این اشیاء را به عالم پایین نازل میکند چون عالم پایین، نسبت به عالم بالا، محدود است پس آن اشیاء از هر مرتبه از خزینهی خود، متناسب با محدودیت خزینهی پایین نازل میشود بهطوریکه محدودیتهای عالم پایین را دارا میشوند، سپس این نزول به پایینترین عالم – یعنی عالم خلق که دنیا نامیده میشود- میرسد باز اشیاء قبل نزولشان حتماً محدود یا تقدیر گردیدند تا بهاندازهی ظرفیت عالم پایین نزول یا تجلی گردند[۶] ولی اشیاء بااینکه متخلق و محدود بهنظام این عالم هستند ولی شیء بودن خود را از دست ندادند.
…………………………………………………………………………..
* بیانات امام خامنه ی در دیدار قاریان ۱۳۹۱/۰۴/۳۱
[۱] قرآن، حجر، ۱۵.
[۲] (وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ) عمومیتش از سیاق نفى آن استفاده مىشود و نیز با تأکیدش به کلمه «من» شامل تمامى موجودات (ازجمله علم) که اطلاق «شىء» بر آن صحیح باشد مىشود، چون کلمه «شىء» از عمومیترین الفاظ است که هیچ فردى از موجودات از دایره شمول آن بیرون نمىماند (تفسیر المیزان، علامه طباطبایی،۱۳۷۵، زیر آیه ۱۵ سورهی حجر).
[۳] از آیه (ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ) استفاده میشود خزائن خدا هر چه باشند امور ثابتى هستند که دستخوش زوال و تغیر نمىشوند و چون مىدانیم که اشیاء در این عالم مادى محسوس، متغیر و فانى هستند و ثبات و بقایى ندارند، مىفهمیم که خزائن الهى مافوق این عالم مشهودند (همان).
[۴] با جمع آمدن (خزائنه) میفهمیم خزائن هر چیز متعدد است که بعضى مافوق بعضى و درعینحال محدود نیستند، چون خزینه بالا مقدر بهقدر خزینه پایین نیست (همان).
[۵] یعنی در آن حینى که نازل مىشود و نزولش تمام و وجودش ظاهر مىگردد معلوم خدا است، پس هر موجودى قبل از وجودش معلوم القدر و معین القدرعند الله است (همان).
[۶] نزول به معناى خلقت و توأم با قدر است یعنی حدود وجود اشیاء است مثلاً ظهور وجود زید با همان حدود معلومى است که با آن خلق و نزول پیداکرده است (تفسیر المیزان، علامه طباطبایی،۱۳۷۵، زیر آیه ۱۵ سورهی حجر).
از دیدگاه قرآن، مسئلة سپاسگزاری از والدین و نیکی به آنها ، از ویژگیهای انسانهای مؤمن محسوب میشود؛ چرا که مادر انسان، او را با تحمل رنج فراوان مدتی حمل میکند و بار سنگین آن را به دوش خود میکشدو باتحمل درد وضع حمل میکند و تا حدود دو سال مسئولیت شیر دادن به فرزند را بر عهده دارد؛ همچنان که در سورۀ مبارک احقاف میفرماید: ﴿وَوَصَّینَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَوَضَعَتْهُ كُرْهاً وَحَمْلُهُ وَفِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیّ وَعَلى والِدَیّ وَأَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیكَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ.[1] ما به انسان توصیه كردیم كه به پدر و مادرش نیكى كند، مادرش او را با ناراحتى حمل مىكند و با ناراحتى بر زمین مىگذارد و دوران حمل و از شیر بازگرفتنش سى ماه است، تا زمانى كه به كمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگى وارد شود؛ مىگوید: پروردگارا! مرا توفیق ده تا شكر نعمتى را كه به من و به پدر و مادرم دادى بجاى آورم، و عمل صالحى انجام دهم كه از آن خشنود باشى و فرزندان مرا صالح كن، من به سوى تو باز میگردم و توبه مىكنم و من از مسلمانان هستم﴾.
از سوی دیگر، انسان مؤمن نسبت به همسر خود اهتمام داشته و او را مایۀ دلخوشی خود میداند؛ چرا که آنها را مایة آرامش و چشم روشنی خود میداند و همواره برای عاقبت بخیری و اصلاح آنها دعا میکند: ﴿وَالَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَذُرِّیاتِنا قُرَّةَ أَعْینٍ وَاجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً.[2] و کسانی که میگویند: پروردگارا از همسران و فرزندانمان مایع روشنی چشممان قرار دِه و ما را برای پرهیزگاران پیشوا گردان﴾.
در نهایت نیز قرآن کریم بیت انسان مؤمن با پدر و مادر و همسر و فرزندانش پیوندی عمیق را به تصویر میکشد و اهتمام و توجه به اعضای خانواده را امری مطبوع میشمارد. ﴿رَبَّنا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْن ٍالَّتِی وَعَدْتَهُم وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَأَزْواجِهِمْ وَذُرِّیاتِهِم إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَكِیم.[3] پروردگار! ایشان را در جنّات عَدن كه وعدۀشان دادهاى داخل فرما؛ هم ایشان را و هم پدران و همسران و ذریّات ایشان را كه صلاحیّت دارند به درستى كه تنها تو عزیز فرزانهاى﴾.
بنابراین، قرآن همۀ اعضای خانواده را مورد توجه قرار میدهد و از ارتباط و همبستگی آنان به شایستگی یاد میکند که به نوعی این مطلب را میرساند که نیکویی بین فرزندان و والدین، دو طرف است و حالت یکجانبه ندارد و اینگونه نیست که لزوم بّر و نیکی مختص فرزندان باشد؛ اظهار محبّت به فرزند، تا جایی که تأکید بر اموری مثل خوشحال کردن فرزندان و رعایت حقوق مادی و معنوی آنان نشان از اهمیّتِ نقشِ فرزند در خانواده و پرهیز از یکجانبه گری در خانواده است.
تعبیر به «تنزیل» در جمله «و ما نُنَزِّلُهُ» که بر نوعى از تدریج دلالت دارد یعنی اشیاء نزول مرحلهبهمرحله دارند و هر مرحلهاى که نازلشده قدر و حد تازهاى به خود گرفته است، که قبلاً آن حد را نداشته تا آنکه به مرحله آخر که همین عالم دنیا است رسیده و از هر طرف به حدود و اقدار محدودشده، هم چنانکه بهمقتضای آیه «هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً»[۱] انسان در عالمى انسان بوده ولى چیزى که مذکور شود نبوده است[۲].
یعنی شیء نازلشده، از خزینهی خود قطع نشده بلکه همچنان وصل به مبدأ است؛ مانند نزول و طلوع عکسی از انسان در آیینه. پس شیء نسبت با مبدأ نزول یعنی خزینهاش، متجلی و طلوع شده از آن و نسبت به عالم منزل، مخلوق و خلقشده در آن است[۳].
عرض شد که علم شیء نیست بلکه مساوق با شیء است یعنی هر جا شیء یا وجود هست علم را نیز بهاندازهی سعه ی وجودی خوددار است پس طبق آیه در عالم خزینه که هر شیء، بیقدر اندازه است علم آن شیء هم بیقدر و اندازه یعنی نامحدود است ولی هنگام نزول علم هر شیء متناسب با قدری و اندازهی که میخورد محدود میشود که در بعضی از اشیاء که محدودیت زیادی دارند محدودتر است.
اشیاء و علم آنها در عالم خزائن، قبل از نزول مذکور نیستند تا متعلق ارادهی خداوند برای نزول شده و خلق شوند. (هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً)[۵] پس وقتی متعلق ارادهی خداوند قرار گرفتند نزول پیداکرده و مخلوق میشوند؛ (إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ)[۶].
چون خداوند تعالی در آیه فرموده: عِنْدَنا خَزائِنُهُ و اینکه نفرموده عندی خزائنه دلیل این است که اولاً علم این موجودات در مرتبهی علم ملائکه است ثانیاً علوم غایب از ملائکه را شامل نمیشود.
پس تمامی اشیاء در مرتبهی خزائن خود، مثل ملائکه عالم به خداوند هستند؛ و چون ویژگی ملائکه تقدیس و تسبیح خداوند است این اشیاء هم مثل ملائکه تسبیح خداوند میکند: (تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلیماً غَفُوراً)[۷].
شاهد مطلب قرآن کریم است که میفرماید: وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها…قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ … وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا …[۸] یا و در مورد معراج پیامبر(ص) میفرماید:« ثم دنی فتدلی و کان قاب قوسین او ادنی» [۹] البته انسان کامل مسجود و معلم ملائک است.
در آخر این ذکر این توصیه ی امام خامنه ی باعث توفیق است که ایشان می فرماید:
اگر جوانی در درس خواندن و کارهای گوناگون، با خلوص قصد کند که برای کمال خود، خدمت به جامعه و اسلام و برای کمک به آینده این کشور، بکوشد، نتایج و نورانیّت آن را در قلب خود میبیند. این امر آثار زیادی برای او در پی خواهد داشت. یکی از آثار، چیزی است که امروز به آن بسیار احتیاج داریم و این مطلب اصلی امروز من است. آن اثر، حفظ روحیه ایستادگی در مقابل دشمن و مبارزه با اوست(*).
[۱] آری مدتی از روزگار بر انسان گذشت که هنوز چیزی قابل ذکر نبود (قرآن، انسان، ۱)
[۲] تفسیر المیزان، علامه طباطبایی،۱۳۷۵، زیر آیه ۱۵ سورهی حجر.
[۳] -( وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَهَ أَزْواجٍ ) و برای شما هشت قسم از چارپایان آفرید، (قرآن، زمر،۶) (وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ ) و آهن را پدید آوردیم (قرآن، حدید، ۵۷)
[۴] (عَرَضَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ) ای مومنان چون در راه خدا سفر کنید، به درستی پرس و جو کنید، و به کسی که با شما از در تسلیم و اسلام وارد شود، مگویید که مومن نیستی تا بدین وسیله بهره دنیوی ببرید، (قرآن، نساء،۹۴).
[۵] آری مدتی از روزگار بر انسان گذشت که هنوز چیزی قابل ذکر نبود (قرآن، انسان، ۱)
[۶] پاک و منزه است کسی که همه گونهها را آفریده است، از جمله آنچه زمین میرویاند و نیز از [وجود] خودشان و نیز آنچه نمیشناسند (قرآن، یاسین، ۳۶)
[۷] و چه بسیار اقوام را که پس از نوح هلاک کردیم و بس است که پروردگارت به گناهان بندگانش آگاه و بیناست (قرآن، اسراء، ۱۷)
[۸] خداوند تمامی اسماء را به آدم آموخت ….و آدم ملائکه را از حقیقت اسما آگاه کرد ……..چون فرشتگان را فرمودیم: «براى آدم سجده کنید (قرآن،بقره، ۳۰ تا ۳۴.)
[۹] تا که [فاصله آنها به قدر] دو کمان شد یا کمتر(قرآن، نجم، ۹)
* بیانات امام خامنه ی در دیدار جمعی از دانشآموزان و دانشجویان – ۱۳۷۴/۰۸/۱۰
مقدمه مسلّماً والدین در خانواده دارای جایگاه ممتاز و ویژهای هستند. از اوّلین توصیههایی که خداوند در قرآن کریم به آن اهتمام ویژهای نشان داده، احسان به والدین است؛ تا آنجا که این مسئله بلافاصله بعد از موضوع عبادت خداوند ذکر شده است. تصویری که قرآن از جایگاه والدین ارائه میدهد، دارای اهمیّت و اعتبار منحصر به فردی است،به گونه ای که میتوان به جرئت گفت که در نظام حقوقی و اخلاقی اسلام تنها رابطۀ انسان با والدین است که به استثنای معصومین (علیه السلام) در سطح بسیار مهم و ویژهای تنظیم شده است؛ همچنان که قرآن کریم در آیاتِ متعدّدی احسان و نیکی به والدین را پس از امر به عبادت و پرستش خداوند و نهی از شرک، عنوان کرده است. در سورۀ بقره میفرماید: ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّـهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنكُمْ وَأَنتُم مُّعْرِضُونَ.[1] و [به یاد آورید] زمانى را كه از بنیاسرائیل پیمان گرفتیم كه جز خداوند یگانه را پرستش نكنید و نسبت به پدر و مادر و نزدیكان و یتیمان و بینوایان نیكى كنید، و با مردم به نیکی سخن بگویید، نماز را بر پا دارید و زكات بدهید، سپس [با این كه پیمان بسته بودید] همۀ شما جز عدّۀ كمى سرپیچى كردید [و از وفاى به پیمان خود] رویگردان شدید﴾.
در سورۀ نساء نیز پس از دستور به پرستش خداوند و شرک نورزیدن به او، به مسئلۀ احسان و نیکی به والدین میپردازد و بعد از آن به موضوع نیکی به سایر نزدیکان و خویشان و افراد نیازمند و یتیمان اشاره میکند و از افراد متکبّر اعلام برائت میکند: ﴿وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلا تُشْرِكُوا بِهِ شَیئاً وَبِالْوالِدَینِ إِحْساناً وَبِذِی الْقُرْبى وَالْیتامى وَالْمَساكِینِ وَالْجارِ ذِی الْقُرْبى وَالْجارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَما مَلَكَتْ أَیمانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُوراً.[2] و خدا را بپرستید و هیچچیز را شریک او قرار ندهید و به پدر و مادر نیكى كنید و همچنین به خویشاوندان، یتیمان، مسكینان، همسایۀ نزدیک، همسایۀ دور، دوست و همنشین، واماندگان در سفر و بردگانى كه مالک آنها هستید، زیرا خداوند كسى را كه متكبّر و فخرفروش است [و از اداى حقوق دیگران سرباز مىزند] دوست نمىدارد﴾.
و در سورۀ اسراء هم بعد از بیان دستور الهی مبنی بر نهی از قرار دادن شریک برای خداوند، میفرماید که باید به پدر و مادر نیکی کرد و مخصوصاً هنگامی که به سن کهنسالی رسیده باشند این تکلیف سنگینتر میشود؛ تا جایی که ما را از هرگونه بیتوجّهی و کوچکترین بیاحترامی به آنها بر حذر میدارد: ﴿وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیاهُ وَبِالْوالِدَینِ إِحْساناً إِمَّا یبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَلا تَنْهَرْهُما وَقُلْ لَهُما قَوْلاً كَرِیماً * وَاخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّیانِی صَغِیراً.[3] پروردگارت دستور فرموده است كه جز خودش را نپرستید و با پدر و مادر نیكى كنید؛ هرگاه یكى از آنها یا هر دویشان نزد تو به سنّ پیرى رسیدند، كمترین اهانتى بر آنها روا مَدار و آنها را از خود مَران و گفتار لطیف، سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو * بالهای تواضع خویش را در برابرشان با محبّت و مهربانى فرود آور و بگو: پروردگارا چنان كه آن دو، مرا در كوچكى پروراندند مشمول رحمتشان گردان﴾.
همچنین در سورۀ لقمان میفرماید که در هر شرایطی باید از والدین اطاعت کرد، مگر تنها در صورتی که ما را امر به نافرمانی خدا و شریک قرار دادن برای او کنند که البته باز هم در عین حال نباید عکس العمل ناشایستی در برابر آنان نشان دهیم: ﴿وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَىٰ أَن تُشْرِكَ بِی مَا لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ.[4] و اگر پدر و مادر تلاش كنند كه تو موجودى را كه از آن آگاهى ندارى، شریک من قرار دهى، از آنها اطاعت مكن، ولى در دنیا با آنها به طور شایستهاى رفتار كن و راه كسانى را پیروى كن كه به سوى من رجوع و توبه كرده اند، سپس بازگشت همۀ شما به سوى من است و من شما را به آنچه عمل كردهاید آگاه مىكنم﴾.
احسان به والدین مفهوم فراگیری است که 6 بار در سُور مکّی و مدنی وارد شده است و این نشانگرِ جایگاهِ والایِ والدین در خانواده است. مصادیقی از این احسان به والدین را در آیۀ 23 تا 25 سورۀ اسراء و آیۀ 15 سورۀ لقمان مشاهده کردیم که عبارتند از: 1. برخورد کریمانه و بزرگوارانه با والدین و به کار بردن سخنان سنجیده و مؤدّبانه؛ 2. رفتار متواضعانه و مهربانانه نسبت به پدر و مادر؛ 3. اطاعت مطلق از آن دو مگر در جایی که منجر به شرک و نافرمانی ساحت مقدّس خداوند شود.
کلیدواژهها: قرآن، نظام حقوقی و اخلاقی اسلام، اطاعت الهی، والدین، احسان.
منزل هشتم: آن عالم الهیه است، چه آن که قرآن مخلوق است و حادث، خلافاً برای اشاعره که قائل به کلام نفسی و قرآن قدیم دانند. پس قرآن، در مشیت الهیه موجود است چنانچه کلمه«کُن» اشاره به این مقام است.
در بعضی از روایات است که موسی به صاحت ربوبیت عرضه داشت:
عن ابیعبد اللّه علیه السلام قال : لما صعد موسی الطور فنادی ربه عزوجل : قال : رب ارنی خزائنک . قال : یا موسی ! انما خزائنی اذا اردت شیئا ان اقول له کن فیکون .
امام صادق (ع ) فرمود: موقعی که حضرت موسی (ع ) به طور رفت ، ندا داد: بار الها! خزاینت را به من بنمایان . خطاب آمد که ای موسی ! خزاین من این است که وقتی اراده ایجاد چیزیرا کنم ایجاد می شود.
منزل نهم: آن بیت المعمور، است، چنان چه از بعضی از احادیث استفاده می شود.
منزل دهم: آن قلب حضرت ختمی مرتبت در شب قدر است، که بنابر مفاد اخبار کثیرۀ قرآن در شب قدر بر قلب آن بزرگوار نازل شده است.
منزل یازدهم: آن بیت المعمور بوده است در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان و معنی آن است به قلب حضرت رسول (کما قال الله تعالی) در سوره شعرا آیه193و194 فرمود:«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ﴿١٩٣﴾ عَلَىٰ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ »«روح الامين» آن را بر دلت نازل كرد، تا از [جمله] هشداردهندگان باشى.
منزل دوازدهم: آن، همین قرآن موجود بین الناس که ثابت بین الدفعتین است که در حدیث معروف که رحمت اللعالمین (ص) فرمود: « انی تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» بحار النوار جلد2 صفحه103 الحدیث، اورا مقرون به عترت فرموده، و این همان قرآنی که جاری بر لسان رسول و ائمه بوده است، و همین قرآن است که به واسطه روح الامین بر حضرت سید المرسلین نازل شده است.
منزل سیزدهم: آن وجود لفظی و کسوۀ کلامی پوشیدن او است در السنه قاریان.
منزل چهاردهم: آن مبعوث شدن او است در روز قیامت به صورت حسنه و شفاعت نمودن او است از برای قاریان خودش.
خزینة الجواهر ایت الله نهاوندی تحقیق ایت الله احدی جلد 1 صفحه707
تولیدگر محتوا : سعید
بارگذاری شده در : 1402/08/02
طراحی لباسمان
میشه گفت كه لباس #پرچم وجود آدم که از اعتقادات و فرهنگ و آداب و رسومش سخن میگه.
به دليل وجود خرد و انديشه و اختيار در وجود انسان، شيوه رفتار وي با ساير موجودات متفاوت است و میشه گفت که خودش چگونه بودنش را انتخاب می کنه و اجباری براش در کار نیست.
#لباس با توجه به آيات #قرآن سه كار مهم براي انسان انجام مي دهد:
الف: انسان را از #عوارض بد طبيعي و غيرطبيعي حفظ مي كند. ب: نگهبان جسم و جان انسان است. ج: مايه آراستگي و زينت و موجب حفظ حيثيت وي مي شود.
پس کاملا مشخص که باید بهترین ها را برای #پوشش خودمون انتخاب کنیم و #اجازه ندیم دشمن و یا هر کس دیگری در #طراحی آن دخالت کنه چرا که این چیزی که بر تن داریم نمایانگر #عقاید ماست. به نظرم اینکه دشمن سعی داره در همه امور ما #دخالت کنه و ما رو در اختیار خودش بگیر ه و یک نوع جنگ روانی راه بندازه تنها راه مقابله با این #جنگ_نرم در این دوره الگوگیری از #شهدا، مطالعه سیره عملی آنان و #آرمانهای این افراده تا بتونیم مقابل این نقشه ی شوم #دشمن بایستیم.
«يهدى الى الرشد فامنّا به»[2] «قرآن به خير و صلاح هدايت مى كند، بنابراين به آن ايمان آورديم.» پيام ها: 1- به سخنى گوش دهيم كه ما را به رشد رساند. سَمِعْنا قُرْآناً ... يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ 2- رشد واقعى انسان، رشد معنوى است. «يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ» 3- وسيله رشد داشتن كافى نيست، رشد كردن مهم است. «قُرْآناً عَجَباً يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ» 4- نشانه رشد، ايمان و اخلاص است. «يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ» 5- اگر آمادگى باشد، با شنيدن چند آيه قرآن، انسان هم حقيقت را مى فهمد، هم ديگران رادعوت مى كند و هم موضع گيرى قاطع دربرابر انحرافات مى كند. سَمِعْنا ... يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً[3]
پی نوشت: [1] محسن قرائتی، قرآن و تبليغ، ص: 26. [2] سوره جن/آیه 2. [3] محسن قرائتی، تفسير نور(10جلدى)، ج10، ص: 244.
تولیدگر محتوا : حیدری
بارگذاری شده در : 1402/08/07
درآستانه برزخ
با فرا رسیدن مرگ پردۀ غیبت کنار می رود و عالم برزخ در برابر مسافر جهان آخرت آشکار می گردد و او از آیندۀ خوشایند یا نا خوشایند خویش آگاه می شود.
ابو بصیر گوید: از امام صادق(ع)از تفسیر آیات 83تا 87سورۀ واقعه پرسیدم فرمودند:
هنگامی که جان مؤمن به گلو می رسد،جایگاهش را در بهشت به او نشان می دهند،از دیدنش به هیجان می آیدو میگوید مرا به دنیا باز گردانید تا خانواده ام را از آنچه می بینم آگاه کنم.در پاسخش می گویند :راهی برای باز گشت به دنیا نداری.(1)
آری ،مشاهدۀ چشم اندازهای عالم غیبت و دیدن آثار رحمت و عذاب نخستین نشانه های انتقال از دینا به عالم برزخ است،مؤمنان پرهیزگار برای ملاقات پروردگار سراز پا نمی شناسند،اما ستمگران و گناهکاران از رفتن به سرای آخرت وحشت دارند
منبع
1-بحار ج 6 ص 169
تولیدگر محتوا : مهدی صیدی
بارگذاری شده در : 1402/08/07
لیله القدر، عید فرشتگان
سید محمد خسروانی شریعتی
نـخستین پیام ملکوتی وحی در سپیده دمی از ماه رمضان بر قلب نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نـازل شـد، آنگاه هیجانی شگفت و بیرون از حد توصیف سراسر وجود مبارک حضرت را فراگرفت . آن نور در مقام ظهور بـه صورت جبرئیل «افق مغرب و مشرق را گرفت و همه فضا را با شش هزار بال پر کـرد، و این تمثل حقیقت عـقلی او در چـشم پیامبر بود.(1) از هیبت روح الامین دل پیامبر بسختی تپید، آیات نور بر ضمیر منیر مهتر و سرور عالم نقش پذیرفت و از آن لحظه زلال ایمان در بستر زمان جریان جاودانة خود را آغاز کرد. آن شب شکوهمند مبداء تحول بـشری و سرآغاز رحمت و نعمت الهی یعنی نزول قرآن بود، در شب قدر فرشتگان به فرمان پروردگار دسته دسته و گروه گروه به سوی خاکیان بال می گشایند و تا سپیده دمان به سلام انسان موحد می شتابند، بـه گـفته طبری : «به ماه رمضان اندر، شبی هست که آن را لیلة القدر خوانند و آن عید فرشتگان است که جمله از آسمان به زمین آیند و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و فرشتگان بی عدد آن شب به زمین آیند و آن شب نـوزدهم مـاه رمضان است تا شب بیست و هفتم.»(2) طبق صریح آیه کریمه - انا انزلناه فی لیلة القدر - نزول قرآن در شب قدر بوده است اما شب قدر در چه شبی یا چه ماهی قـرار دارد بـخوبی روشن نیست . در این مورد صاحبنظران اتفاق عقیده ندارند، بعضی از مفسران می گویند: منظور از لیله مبارکه درآیه انا انزلناه فی لیلة مبارکة شب نیمه شعبان (3) است. بسیاری از مفسران به دلیل آیه : «شـهر رمـضان الذی انـزل فیه القرآن »(بقره(2) آیه 185). و آیـه : «مـا انـزلناه یوم الفرقان»(انفال(8) آیه 41) شب قدر را در ماه رمضان دانسته اند. در کتاب تاریخ پیامبر اسلام چنین آمده : «ابتدای نزول وحی بر رسول خدا در مـاه رمـضان بـود و روز بعثت هفدهم ماه رمضان یعنی روز بدر»(4) بوده اسـت و روایـتی از امام جعفر صادق(علیه السلام) هم نقل شده که «یوم الفرقان » نوزدهم ماه رمضان سال دوم از هجرت رسول علیه السلام»(5) بـوده اسـت . و بـاز صاحب کتاب تاریخ قرآن ، این حادثه عظیم را «در سحرگاه روز دوشنبه هـفدهم یا چهاردهم ماه رمضان سیزده سال پیش از هجرت»(6) نوشته است. مفسران درباره زمان شب قدر آراء مختلفی اظهار کرده اند، از آن جـمله اسـت : اول رمـضان ؛ دهه آخر رمضان ؛ شبی از شبهای رمضان ؛ نیمه شعبان ؛ یک شب مـخصوص نـامعین ؛ به قول بغوی «خداوند این شب را برای امت اسلام مبهم گذارد تا در همه شبهای رمضان از طـمع درکـ آنـ به پرستش او تلاش کنند. چنان که ساعت اجابت را در روز جمعه و صلاة وسطی را در نـمازهای پنـجگانه پنـهان داشته است».(7) در تفسیر منیر روض الجنان و روح الجنان نیز در این مورد چنین می خوانیم : «خدای تـعالی چـند چـیز در چند چیز پنهان کرد شب قدر در میان شبها و نماز وسطی در نمازها و وقت قیام سـاعت در اوقـات و نام مهترین خود در اسماء و ساعت اجابت دعا در ساعات روز و آدینه و رضای خود در طاعات و سـخط خـود در سـیات و دوست خود در میان بندگان».(8) بسیاری از مفسران شیعه شب قدر را در یکی از شبهای دهة آخر مـاه رمـضان قرار داده اند و به ظن قوی و شهادت روایات باید شب بیست و سوم ماه رمـضان را شـب قـدر دانست.(9) در این مورد به روایات زیر می توان استناد نمود: امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود که : «رسول صـلی الله عـلیه و آله در دهة آخرین (ماه رمضان ) اهل خود را بیدار کردی»(10) چند کس از اصـحاب نـزد رسـول آمده گفتند یا رسول الله در خواب چنان دیدم که لیلة القدر شب هفتم است از آخر ماه رمـضان حـضرت فـرمود: هر که از شما می خواهد که در شبی از شبهای ماه رمضان به عبادت قـیام نـماید باید که در شب بیست و سیم باشد»(11) و حدیث معتبری از امام محمد باقر علیه السلام می خوانیم که آنـ حـضرت شب بیست و یکم و شب بیست و سوم را احیا می داشتند و در نصف اول شب مشغول دعـا مـی شدند و در نصف آخر مشغول نماز.»(12) از احادیث دیگر نـیز مـستفاد مـی شود که شب قدر همین شب است «حـضرت رسـول(صلی الله علیه وآله وسلم) در دهة آخر ماه رمضان بستر خود را جمع می کردند، در شب بیست و سوم اهـل خـود را بیدار می کردند و آنها را که خـواب ربـوده بود، بـه صـورت آنـها آب می پاشیدند، حضرت فاطمه سلام الله علیها هـم نـمی گذاشت در این شب احدی از اهلش بخوابد و علاج می فرمود خواب آنها را به کمی طـعام ... و مـی فرمود محروم کسی است که از خیر امـشب محروم بماند.(13) نقل شـده اسـت که حضرت صادق(علیه السلام) سـخت مـریض شده بودند چون شب بیست و سیم ماه رمضان شد موالی خود را امر فـرمودند کـه حرکتش دادند، به مسجد بـردند و آن شـب را در مـسجد بود تا بـه صـبح»(14) در این باب شیعه و اهـل سـنت نیز روایت کرده اند که : عبدالله انیس انصاری (جهنی) به رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) گفت : مـنزل مـن از مدینه دور است شبی را امر کنید کـه در آن داخل مـدینه شـوم؛ حـضرت شب بیست و سوم را امـر فرمودند، لذا آن شب را «شب جهنی » می خواندند»(15) از امام جعفر صادق(علیه السلام) هم نقل شده است که : «هـر کـه او شب بیست و سوم (ماه رمضان ) سـورة الروم و العـنکبوت بـخواند غـفرالله له.»(16) راجع به تـعیین شـب قدر علاوه بر آنچه گذشت اقوال دیگری نیز نوشته اند که بعضی جنبة اعمال ذوق و قریحه دارد که دو روایـت زیـر از آن شـمار است: 1ـ «از ابن عباس روایت شده است که جـمله لیـلة القدر سـه بـار در سـوره قـدر تکرار شده و مجموع حروف لیلة القدر نه حرف است و حاصل ضرب سه در نه بیست هفت است به همین مناسبت باید شب قدر شب بیست و هفتم باشد»(17) 2ـ ابوبکر وراق را پرسیدند: گفت : عدد این سوره بر عدد شبهای ماهست سوره سی کلمه است و ماه سی شب آنگه پرسنده را گفت بشمر، او می شمرد چون به «هی » رسید گفت چندداری گفت بیست و هـفت : گـفت هی هی»(18)
چگونگی نزول قرآن در شب قدر
از شب قدر به نام شب مبارک یاد شده است و اهل لغت قدر را به معنی تقدیر گفته اند و این شب تقدیر و اندازه گیری کارها و حکمهاست و سـخن دیـگر این است که شب عظمت و شکوهمندی است. انا انزلناه فی لیلة القدر: با این که قرآن را خدای تعالی بتدریج آیه به آیه و سوره به سـوره فـرو فرستاده است چگونه است کـه در ایـن آیه انزال قرآن در شب قدر به صراحت ذکر شده ؟ به این پرسش چند پاسخ گفته اند: 1ـ طبرسی به نقل از ابن عباس می نویسد: «خداوند متعال قرآن را یـکباره در شـب قدر از لوح محفوظ به آسـمان دنـیا نازل کرد و سپس جبرئیل(علیه السلام) آن قسمت قسمت در بیست و سه سال بر پیامبر نازل گردانید.»(19) 2ـ از بین اقوال مختلف مفسران در این زمینه فیض کاشانی این گونه نظر داده است : «نزل فی طول عشرین سـنه نـجوما من باطن قلبه الی ظاهر لسانه»(20) 3ـ استدلال استاد علامه طباطبایی دراین مورد چنین است : آیاتی که دلالت بر نازل شدن قرآن در ماه رمضان دارد تعبیر به انزال شده است نه تنزیل مثل ایـن آیـات : شهر رمـضان الذی انزل فیه القرآن (سوره بقره (2) آیه 185 و سوره دخان (44) آیه 3 و سوره قدر (97) آیه 3). پس معلوم می شود کـه نازل شدن در ماه رمضان دفعی بوده نه تدریجی و چون الفاظ قـرآن تـدریجاً مـوجود شده پس دفعی بودنش از این نظر است که روی هم رفته آیات آن یک چیز فرض شده مثل ایـن کـه در آیه : «کماء انزلناه من السماء» (سوره یونس (10) آیه 24) با این که باران تـدریجا و دانـه دانـه می بارد مجموع قطرات آن یک آب فرض شده».(21) 4ـ نویسنده کتاب فروغ ابدیت در این باب چنین نـظر داده است : «قرآن یک وجود جمعی علمی واقعی دارد که یک دفعه در ماه رمضان نـازل گردیده و یک وجود تـدریجی دارد کـه آغاز نزول روز بعثت بوده و تا پایان عمر آن حضرت به طور تدریج نازل می گردید.»(22) بنابراین می توان گفت قرآن دو نزول داشته است : یکی نزول دفعی که روح و مقاصد قرآن به صورت جمعی بر قـلب نازنین پیامبر اکرم نازل شد، نزل به الروح الامین علی قلبک (شعرا(26) آیه 194). و دیگر نزول تدریجی که به صورت آیه آیه و با درنگ و تأنی و بنا به مصلحت و احتیاج در مدت بیست و سه سـال بـه عالم لفظ و عبارت آمد و به مردم ابلاغ گردید. در حکمت نزول تدریجی ، نویسنده کتاب نامه هدایت نوشته اند: «نزول تدریجی قرآن کریم آشکارا به معاصران پیامبر اکرم و بعد هم به ما مـی فهماند کـه آیات ساخته و پرداخته بشری نیست بلکه رسول خدا نیز باید در انتظار وحی بسر برد تا هنگام لزوم و مصلحت آیات نازل شود.»(23) در توضیح زمان و چگونگی نزول قرآن ، میبدی صاحب تفسیر کـشف الاسرار و عـدة الابرار نیز چنین نویسد: «قرآن یوم الفرقان فرو فرستادیم ، جایی دیگر گفت : «انا انزلناه فی لیلة القدر» شب قدر فرو فرستادیم ، جایی دیگر گفت : «علی مکث و نزلناه تنزیلا» به روزگـار و درنـگ فـرو فرستادیم و این آن بود کـه قـرآن در شـبانروز بدر به آسمان دنیا فرو فرستادند و آن در بیعت العزه در خزانه قرآن بنهادند، یک جای روز گفت و یک جای شب گفت بر سـعت عـادت عـرب که از شب خبری حکایت کنند و آن روز بود و از روز حکایت کـنند و آنـ به شب بود.»(24)
فضیلت شب قدر
در فضیلت لیلة القدر روایات فراوانی رسیده است چون آن شب لیله مکاشفه رسول خداوند و ائمه هـدی اسـت . مـفسران قرآن و محققان علوم اسلامی در تعظیم و تبجیل این لیله مبارکه در حـد وسع کوشیده اند و آن شب را «شب وصال نبی ختمی و لیله وصول عاشق حقیقی به محبوب خود»(25) نوشته اند. در این جا بـه چـند روایـت استناد می شود: از پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله - روایت شده است که : «مـن قـام لیلة القدر ایمانا و احتسابا غفرله ما تقدم من ذنبه»(26) هر که شب قدر را بپا دارد و مومن بـاشد و مـعتقد روز جـزا حق سبحانه گناهان او را بیامرزد.
و در روایت دیگری می خوانیم : «چون شب قدر باشد خدای تـعالی جـبرئیل را بـا کوکبه فرشتگان به زمین فرستد و او لواء سبز دارد، بر بام کعبه بزند، آن فرشته ها در هر جا مـی روند و سـلام مـی کنند بر هر جا قائمی و قاعدی و نمازکنی و ذاکری ] دیدند [ دست در دست ایشان می نهند و بر دعـاء ایـشان آمین می کنند.»(27) میبدی در این باب این طور نوشته است : رب العالمین در دو وقت بندگان را بر فـرشتگان عـرضه کـند، یکی در موسم عرفات که حاجیان احرام گرفته ... ودیگر شب قدر بندگان را بر فرشتگان جـلوه کـند زیرا در این شب مطیعان در طاعت بیفزایند و عاصیان از معصیت باز گردند.»(28) صاحب تفسیر ارزشـمند گـازر ضـمن نقل روایتی شب زنده داری و عبادت آن شب را موجب عزت و منزلت دانسته است و می نویسد، آن شب را بـرای آن قـدر خوانند که «هر بی قدری در این شب با قدر و منزلت شود چـون طـاعت کـند و شب را زنده دارد.» (29) و باز در تفسیر منهج الصادقین می خوانیم که «لیلة القدر به جهت آن است که دراین شب از نـزد مـلک ذیـ قدر کتاب ذی قدر نازل شده به رسول ذی قدر برای امت ذی قدر»(30) البته مـومنان بـه پیروی از آیات و عمل به روایات همه اوقات به نیایش می پردازند و همیشه به حضور در، درگاه مشتاقند و از طـرفی مـی دانند که حقتعالی در شب قدر خیر و برکت و مغفرت بی پایان خود را بر بندگان نـازل مـی کند و خود فرموده است : «لیلة القدر خیر مـن الف شـهر» و الفـ عدد کامل است و در آن شب خداوند گناهکاران امـت مـحمد را به شفاعت صالحان بیامرزد. مفسران قرآن کریم در فضیلت عبادت این شب که بـهتر از هـزار ماه عبادت است روایاتی نـقل کـرده اند که در ایـن جـا بـه ذکر چند مورد اکتفا می شود: 1ـ رسول صـلی الله عـلیه و آله «چهار عابد را نام برد که ایشان خدای را پرستیدند هشتاد سال و یک طـرفة العین در وی عـاصی نگشتند: ایوب و زکریا و حزقیل و یوشع صـحابه را از این عجب آمد؛ جـبرئیل آمـد و این سوره آورد و باز نمود کـه : یـک شب عبادت تو بهترست از عبادت هزار ماه ایشان.»(31) 2ـ تفسیر آیه لیلة القدر خیر مـن الفـ شهر می خوانیم : در میان بنی اسرائیل مـردی قـوی و شـجاع بود به نـام شـمشون مدت هزار ماه بـا کـفار کارزار کرد «حق سبحانه به حبیب خود خطاب کرد که من ترا شبی دادهـ ام کـه تو و امت تو اگر در آن شب بـه عـبادت بروز رسـانید ثـواب آن بـهتر باشد از این هزار مـاه که شمشون با کفار جهاد کرد.»(32) 3ـ صاحب تفسیر گازر می نویسد: رسول خدای گفت : «در خواب دیـدم کـه بوزینگان بر منبر من می روند و فـرود مـی آیند. چـون جـبرئیل آمـد از وی پرسیدم : گفت بـنی امیه بـاشند که از پس تو بنا حق بر منبر تو روند. من گفتم یا جبرئیل مدت ملک ایـشان چـند بـاشد. گفت هزار ماه . من دلتنگ شدم . جـبرئیل آمـد و مـرا تـسلی داد و سـورة الکـوثر و «انا انزلناه » آورد و باز نمود که شب قدر بهتر است از هزارماه که مدت ملک بنی امیه باشد.»(33) باز در تعظیم لیلة القدر و قیام به طاعت در آن شب می خوانیم «تمام دایـرة وجود یک شب قدر محمدی است اگر قدر بدانی و یک قیام یوم القیمه احمدی است اگر قیام به خدمت کنی.»(34)
لیلة القدر و عترت
احادیثی که پیوند همیشگی عترت را با شب قدر نـشان مـی دهد فراوان است از آن جمله است فرمایش رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) به اصحاب : «آمنوا بلیلة القدر انها تکون لعلی بن ابی طالب و لولد الاحد عشر من بعدی.»(35) و روایت دیگری از امام جواد علیه السلام نقل شـده : کـه امیرالمومنین(علیه السلام) به ابن عباس فرمود: «شب قدر در هر سالی هست و درآن شب امر آن سال فرود می آید و برای آن امر سرپرستانی است بعد از رسول خـدا(صلی الله علیه وآله و سلم). ابن عباس گفت آنها کـیانند فـرمود: من هستم و یازده تن از فرزندان صلبی من که امامان محدث باشند.»(36) و حدیث دیگری از امام محمدتقی علیه السلام نقل شده که در آن چنین آمده است :ای گروه شـیعه بـا سوره انا انزلناه مـخاصمه و مـباحثه کنید تا پیروز شوید به خدا که آن سوره پس از پیغمبر حجت خدای است بر مردم و آن سوره سرور دین شماست و نهایت دانش ماست.»(37) از امیرالمومنین علی(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «مـرا در شـبی ضربت زدند که در آن شب یوشع بن نون را وفات رسید و قبض روح من در شبی کردند که در مثل آن شب عیسی بن مریم را به آسمان بردند.»(38) عالم بزرگوار مرحوم محمدباقر مجلسی نیز در کتاب بحارالانوار بابی را بـه فـضایل سورة القدر اخـتصاص داده است که از آن میان دو حدیث نقل می شود: 1ـ «عن الصادق ـ علیه السلام ـ النور الذی یسعی بین یدی المومنین یوم القیامه نور انـا انزلنا»(39) 2ـ «عن ابی عبدالله قال : من قرا انا انزلناه فی لیـلة القدر فـی فـریضة من فرائض الله نادی مناد: یا عبدالله غفرالله لک مامضی ، فاستانف العمل».(40)
حق شب قدر است در شبها نهان
شـب و آنـ از اول غروب آفتاب تا طلوع فجر است ، قرآن کریم به فضیلت قیام در لیل و نـیایش شـبانه تـاکید کرده است و مستغفران در اسحار را در ردیف صابران و صادقان ستوده است «الصابرین و الصادقین و القانتین و المنفقین و المستغفرین بـالاسحار» آل عمران (3) آیه 17. روایت رسیده از معصومین - علیهم السلام - نیز حاکی از عمل و همت آن ذوات پاک تابناک بـه تهجد می باشد، از میان لیـالی شـب قدر فضیلت ویژه ای یافته است . و آن به عنوان یکی از مقدسترین شبهای سال مورد توجه همه مسلمانان قرار گرفته است . عارفان از نورانیت لیلة مبارکه تعبیراتی دارند که به گلچینی از سخنان دلپذیر و دریافتهای لطـیف آنان و سپس ، نقل پاره ای از اشعار شاعران نامور در شرف و منزلت شب قدر بسنده می کنیم .
در فرهنگ اصطلاحات عرفانی لیلة القدر این گونه تعریف شده است : «شبی است که سالک را به تجلی خاص مشرف می کنند تـا بـه آن تجلی قدر و مرتبه خود را نسبت به محبوب بشناسد.»(41) میبدی در بزرگداشت شب قدر از جوانمردان شب زنده دار که در راه عشق و پرستش حق شربت بلا نوشیده اند یاد می کند و می نویسد: «ما در تعظیم شب قدر از آسـمان قـرآن فرستادیم و به وحی پاک و پیغام راست عالمیان را از خیرات این شب خبر دادیم ، این المستغفرون ؟ کجایند جوانمردان شب خیزان که در آرزوی مواصلت ما بی خواب و بی آرام بوده اند و در راه عشق ما شربت بلا نوشیده اند؟ تـا خـستگی ایشان مرهم نهیم و اندرین شب قدر، ایشان را با قدر و منزلت گردانیم.»(42)
عزیزالدین نسفی در کتاب انسان کامل در بیان لیلة القدر چنین می نویسد: «بدان که ملک و ملکوت مظهر صفات جبروت اند. هرچیز کـه در جـبروت پوشـیده و مجمل بودند، اکنون در ملک ظـاهر شـدند و مـفصل گشتند. و ازین جهت جبروت را لیلة القدر و لیلة الجمعه می گویند و ملک را یوم القیمه و یوم الجمعه و یوم الفصل و یوم البعث می خوانند.» (43) و نیز عقیده دارد که عقل هم مبداء است و هـم مـعاد «نـسبت به آمدن لیلة القدر است و نسبت به بازگشتن یـوم القـیامه » (44) توضیح و شرحی در معنی عرفانی لیلة القدر در کتاب مفتاح نور آمده است که گزیدة آن چنین است : «لیلة القدر لیله ای است کـه حـق تـعالی به جمیع شوون و احدیت جمع اسماء و صفات که حقیقت اسـم اعظم است در آن محتجب باشد و آن تعیین بنیه ولی کامل است که در زمان رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - آن سرور پس از آنـ ائمـه هـدی - علیهم السلام - واحداً بعد واحد می باشند.»(45) اهل معرفت توجه تام ولی کـامل و ظـهور سلطنت ملکوتیه او را لیلة القدر دانسته اند و دراین باب گفته اند: «مراتب نزول حقیقت وجود به اعتبار احتجاب شمس حـقیقت در افـق تـعینات لیالی است و مراتب صعود به اعتبار خروج شمس حقیقت از آفات تعینات ایـام اسـت . بـه اعتبار قوس نزول لیلة القدر محمدی است وبه قوس صعود یوم القیامه احمدی است .»(46) بـعضی از اهـل مـعرفت نیز لیلة القدر را کنیه محمدی و الف شهر را کنایه از جمیع موجودات نوشته اند: «لیلة القدر اشاره به اسـم اعـظم یعنی مرآت تام محمدی - صلی الله علیه و آله - و هزار شهر عبارت است از مظهر سماء دیـگر و چـون از بـرای حق تعالی هزار و یک اسم است و یک اسم مستأثر در علم غیب است از این جـهت لیـلة القدر نیز مستأثر است و لیلة قدر بنیه محمدی نیز اسم مستأثراست از این جهت بـر اسـم مـستأثر کسی جز ذات مقدس رسول ختمی صلی الله علیه و اله اطلاع پیدا نمی کند.»(47)
زبان فارسی یکی از مهمترین ابـزار نـشر و بسط معارف دینی و قرآنی است که شاعران و سخنوران ما توانسته اند با بـهره گیری از مـفاهیم مـتعالی آن به آثار خود کمال بخشند و هر یک به فراخور اخلاص به تماشای شوق آمیز تـجلیات درونـی نـشسته و آثار فکری خود را به ارمغان گذاشته اند. این مقاله را با اشاره چند شـاعر نـامور به مفهوم عمیق شب قدر به پایان می بریم :
روز، در معرفت سخن میران چون تو بیرون کنی رخ از جلبیب در شب قدر، قـدر خـود را دان شب عاشقت لیلة القدر است(رودکی )
با نور و ضیاء لیلة القدر با رنگ و نگار جنت العدنی(منوچهری )
هر روزش عـید و هـر شبش قدر چون دایره هر کجا رود صدر(خاقانی )
قدر شـب قـدر خـویش دریاب امشب شب قدر توست بشتاب(نظامی )
زآن شب قدرست کـاختروار تافت قـدر جان از پرتو جانان بود این سایه و این سپید از قدر یافت همچنانک قدر تن از جان بود(مولوی )
تـاکند جـان هر شبی را امتحان نه همه شـبها بـود خالی از آن آنـک بـود انـدر شب قدر آن بدر حق شب قدر اسـت در شـبها نهان نه همه شبها بود قدر ای جوان رو به شه آورد چون تشنه به ابر(مولوی )
که هـر روزش از وی شـب قدر بود عارفان را سماع روحانی قضا روزگاری زمـن در ربود شب قدری بود کـه دسـت دهد(سعدی )
یارب این تأثیر دولت از کدامین کوکبست آن شـب قدری که گویند اهل خلوت امشبست(حافظ )
آن شب قدر که این تازه براتم دادند سرخوش آمـد یـار و جامی بر کنار طاق بود سـلام فـیه حـتی مطلع الفجر چه مـبارک سـحری بود و چه فرخنده شبی در شـب قـدر ار صبوحی کرده ام عیبم مکن شب قدرست و طی شد نامه هجر(حافظ )
منبع: مجله گلستان قرآن، آذر 1380 - شماره 91. ---------------------------------------------------- پی نوشت ها : 1ـ محمود رامیار. تاریخ قرآن ، چـاپ دومـ ، ناشر امیرکبیر، تهران ، 1362، ص 55. 2ـ محمد جریر طـبری . تـرجمه تفسیر طـبری ، بـه تـصحیح حبیب یغمایی ، چاپ دومـ ، انتشارات توس ، تهران 1356، ج 7، ص 2038. 3ـ ابوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی . مجمع البیان ، به تصحیح ابوالحسن شعرانی ، انتشارات اسلامیه ، تـهران ، 1390 هــ ، ج 9، ص 61. 4ـ محمد ابراهیم آیتی . تاریخ پیامبر اکـرم (صلی الله علیه وآله و سلم)، بـه کـوشش ابـوالقاسم گرجی ، چاپ سـوم ، انـتشارات دانشگاه تهران ، 1362، ص 85. ولی نزد شیعه شب مبعث شب 27 رجب است . 5ـ ابوالفتوح رازی . روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن . مـشهور بـه تـفسیر شیخ ابوالفتوح رازی ، به کوشش و تصحیح مـحمدجعفر یـاحقی ، مـحمدمهدی نـاصح ، بـیست جـلد، بنیاد پژوهشهای اسلامی ، مشهد 1366، ج 9، ص 121. 6ـ محمود رامیار، همان کتاب ، ص 54. 7ـ همان کتاب ، ص 194. 8ـ ابوالفتوح رازی ، همان کتاب ، ج 20، ص 902. 9ـ محمدباقر حجتی ، پژوهشی در تاریخ قرآن ، ناشر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی تهران ، 1360، ص 40. 10ـ ابوالمحاسن الحـسین بن الحسن الجرجانی ، تفسیر گازر، جلاء الاذهان و جلاء الاحزان ، به تصحیح میرجلال الدین حسینی ارموی ، ده جلد، ناشر مهرآیین ، ج 10، ص 410. 11ـ فتح الله کاشانی ، منهج الصادقین ، به تصحیح ابوالحسن شعرانی ، ده جلد، چاپ دوم ، انتشارات کـتاب فروشی اسـلامیه ، تهران ، 1344، ج 10، ص 306. 12ـ محمدباقر مجلسی ، زادالمعاد، انتشارات کتاب فروشی اسلامیه ، تهران ، محرم 1378، ص 187. 13ـ محمدباقر مجلسی ، بحارالانوار، یکصدوده جلد، چاپ دوم ، ناشر المکتبة الاسلامیه ، تهران ، شعبان 1368، ج 97، ص 10. 14ـ عباس قمی ، مفاتیح الجنان ، ناشر انتشارات جاویدان ، تهران 1345، ص 483. 15ـ سـیدعلی اکبر قـرشی ، قاموس قرآن ، ناشر دارالکتب الاسلامیه ، تهران ، ج 5، ص 255. 16ـ ابوالفتوح رازی ، نسخه آستان قدس رضوی ، شماره عمومی 130، ج 20، ص 903. 17ـ سیدمحمدباقر حجتی ، همان کتاب ، ص 39. 18ـ ابوالفتوح رازی ، نسخه کتابخانه مـسجد گـوهرشاد، شماره عمومی 166،ج 20، ص 456. 19ـ ابوعلی الفضل بن الحـسن الطـبرسی ، همان کتاب ، ج 10، ص 518. 20ـ محسن کاشانی ، تفسیر صافی ، پنج جلد، ناشر موسسه الاعملی ، بیروت ، ج 1، ص 65. 21ـ سیدمحمد حسین طباطبایی ، المیزان فی تفسیر القرآن ، ترجمه محمدتقی مصباح زاده یزدی ، نـاشر بـنیاد علمی و فکری علامه طـباطبایی ، ج 2، ص 19. 22ـ جـعفر سبحانی ، فروغ ابدیت ، ناشر، نشر دانش اسلامی ، تهران 1363 ص 236. 23ـ محمدمهدی رکنی یزدی ، نامه هدایت ، ناشر آستان قدس رضوی ، مشهد 1363، ص 28. 24ـ ابوالفضل رشیدالدین میبدی ، کشف الاسرار و عدة الابرار، به اهتمام علی اصغر حکمت ، ده جلد، انتشارات دانـشگاه تـهران ، 1339، ج 4، ص 53. 25ـ امام خمینی (ره )، پرواز در ملکوت ، ناشر نهضت زنان مسلمان ، تهران ، ص 226. 26ـ فتح الله کاشانی ، همان کتاب ، ج 10، ص 308. 27ـ ابوالفتوح رازی ، چاپ بنیاد پژوهشهای اسلامی ، نسخه کتابخانه مسجد گوهرشاد، شماره عمومی 166، ج 2، ص 466. 28ـ ابوالفضل رشیدالدین میبدی ، همان کـتاب ، ج 10، ص 567. 29ـ ابـوالمحاسن الحسین بن الحـسن الجرجانی ، همان کتاب ، ج 10، ص 409. 30ـ فتح الله کاشانی ، همان کتاب ، ج 10، ص 303. 31ـ ابوالمحاسن الحسین بن الحسن الجرجانی ، همان کتاب ، ج 10، ص 413. 32ـ فتح الله کاشانی ، همان کـتاب ، ج 10، ص 304. 33ـ ابوالمحاسن الحسین بن الحسن الجرجانی ، همان کتاب ، ج 10، ص 414. 34ـ امام خمینی ، سرالصلوة ، ناشر مـوسسه تـنظیم و نـشر آثار امام خمینی (ره )، تهران ، 1369، ص 62. 35ـ محمدبن یعقوب بن اسحاق کلینی ، اصول کافی ، ترجمه سیدجواد مصطفوی ، چهار جلد نـاشر دفـتر نشر اهل بیت ، بی تا، بی جا، ج 2، ص 481. 36ـ همان کتاب ، ج 2، ص 481. 37ـ همان کتاب ، ج 1، ص 364. 38ـ ابوالمحاسن الحسین بن الحسن الجـرجانی ، هـمان کـتاب ، ج 2، ص 57. 39ـ محمدباقر مجلسی ، همان کتاب ، ج 92، ص 330. 40ـ همان ، ج 92، ص 327. 41ـ سیدجعفر سجادی ، فرهنگ و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی ، ناشر کتابخانه طهوری ، تـهران ، ص 690. 42ـ ابوالفضل رشیدالدین میبدی ، همان کتاب ، ج 10، ص 564. 43ـ عزیزالدین نسفی ، انسان کامل ، به تصحیح ماریژن مـوله ، ناشر انستیتو ایران و فـرانسه ، تـهران 1341، ص 180. 44ـ همان کتاب ، ص 72. 45ـ علی تاجدینی ، مفتاح نور، (شرح اصطلاحات عرفانی امام خمینی ره ) ناشر سازمان تبلیغات اسلامی ، تهران ، 1370، ص 209. 46ـ امام خمینی (ره )، آداب الصلوة ، ناشر موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، تهران ، 1370، ص 338. 47ـ امام خـمینی (ره )، پرواز در ملکوت ، همان کتاب ، ص 236. پایان مقاله
منظور از این هدایت، راهنمایی افراد از طریق تعلیم و تربیت، قوانین مفید، حکومت عادلانه و پند و اندرز و موعظه است. این نوع هدایت به وسیلهی پیامبران و امامان و افراد صالح و مربیان دلسوز انجام میشود و در قرآن کریم کراراً به آن اشاره شده است که به عنوان نمونه به این آیه شریفه اشاره میشود:
«ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ»[1]؛ آن كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد و مايه هدايت پرهيزكاران است.
هدایت به معنی فراهم ساختن وسیله
این نوع هدایت که گاهی از آن به عنوان «توفیق» یاد میشود، عبارت از این است که وسایل لازم را در اختیار افراد بگذارند تا با میل و ارادهی خود از آن برای پیشرفت استفاده کنند؛ مثلاً ساختن مدرسه، مسجد، کانون های تربیتی، تهیه ی برنامه ها و کتابهای لازم و تربیت مبلغان و معلمان شایسته، همه داخل در این قسم از هدایت هستند و در حقیقت این قسمت از هدایت، برزخی است بین هدایت تکوینی و تشریعی.
قرآن کریم میفرماید: «الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»؛[2] و آنها كه در راه ما (با خلوص نيّت) جهاد كنند، قطعاً به راههاى خود، هدايتشان خواهيم كرد و خداوند با نيكوكاران است.
هدایت به سوی نعمتهاوپاداشها
منظور از این هدایت، بهره مند ساختن افراد شایسته از نتیجه ی اعمال نیک آنها در سرای دیگران است. این نوع هدایت مخصوص افراد با ایمان و درستکار است. قرآن کریم میفرماید: «سَيَهْديهِمْ وَ يُصْلِحُ بالَهُم».[3] این جمله که بعد از ذکر فداکاری شهیدان راه خدا آمده است، میگوید که «بزودى آنان را هدايت نموده و كارشان را اصلاح مىكند». بدیهی است این نوع هدایت، تنها مربوط به برخورداری آنان از نتایج سودمند عملشان در جهان دیگر است.
اما در واقع این چهار نوع هدایت، مراحل مختلفی از یک حقیقت هستند و هر کدام بعد از دیگری قرار گرفتهاند؛ زیرا نخست هدایت تکوینی خداوند به سراغ انسان میآید و عقل، فکر و قوای دیگر را در اختیار او میگذارد (هدایت تکوینی) و سپس هدایت و راهنمایی انبیا شروع میشود و آنها مردم را به راههای حق دعوت میکنند (هدایت به معنی ارشاد و تبلیغ) و بعد از آن با ورود در مرحلهی عمل، توفیق پروردگار شامل حال آنها میشود و راهها برای آنها هموار میگردد و در مرحلهی سوم، هدایت را به این طریق میپیمایند (هدایت به معنی توفیق) و در پایان در جهان دیگر، از نتایج اعمال خود بهرهمند میگردند (هدایت به سوی پاداشها).
از این چهار نوع هدایت، یک قسم از آن که ارشاد و تبلیغ باشد، از وظایف حتمی پیامبران و امامان است و قسم دیگری از آن که هموار ساختن راه باشد، به مقدار وسیعی جزء برنامههای حکومت الهی پیامبران و امامان است، ولی بقیه مخصوص ذات خدا است.
بنابراین هر کجا در قرآن نفی هدایت از پیامبر شده، منظور دو قسمت اول نیست؛ مثل آیهی «وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يَشاء»[4]؛ ولى خداوند، هر كه را بخواهد (و شايسته بداند)، هدايت مىكند.
اما این هدایتهای پروردگار مسلماً بدون حساب و حکمت نمیباشد؛ یعنی بیجهت یکی را هدایت و دیگری را محروم نمیکند، بلکه افراد باید قبلاً شایستگی خود را برای هدایت احراز کنند تا از آن بهرهمند گردند.
معنى ترتيل: آنـچـه در آيـات فـوق روى آن تـكـيـه شـده مـسـاءله قـرائت قـرآن نـيـسـت ، بـلكـه مـسـاءله (ترتيل ) است .
در تـفـسـيـر (تـرتـيـل ) روايـاتـى از مـعـصـومـيـن (عـليـهـم السـلام ) نقل شده كه هر كدام به يكى از ابعاد وسيع آن اشاره مى كند. در حـديـثـى از امـيـر مـؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم كه : بينه بيانا و لا تهذه هذا الشعر، و لا تنثره نثر الرمل ، و لكن اقرع به القلوب القاسية ، و لا يكونن هم احدكم آخر السـورة : (تـرتـيـل ) يـعنى آن را به طور روشن بيان كن ، نه مانند اشعار، سريع و پـشـت سـر هـم بـخوان ، و نه مانند دانه هاى شن آن را پراكنده ساز، لكن چنان بخوان كه دلهاى سنگين را با آن بكوبى و بيدار كنى ، هرگز هدف شما اين نباشد كه حتما به آخر سوره برسيد (مهم آن است كه محتواى آيات را درك كنيد). در حـديـث ديـگـرى از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) در تـفـسـيـر (تـرتـيـل ) مـى خـوانـيـم اذا مـررت بـايـة فـيـهـا ذكـر الجـنـة فـاسـال الله الجنة ، و اذا مررت باية فيها ذكر النار فتعوذ بالله من النار: (وقتى از كـنـار آيـه اى مى گذرى كه در آن نامى از بهشت است توقف كن و از خدا بهشت را بطلب (و خود را براى آن بساز) و هنگامى كه از آيه اى مى گذرى كه در آن نام دوزخ است از آن به خدا پناه بر (و خويشتن را از آن دور دار). و در روايـت ديـگـرى از هـمـان امـام (عـليـه السـلام ) آمـده كـه در تـفـسـيـر (تـرتـيـل ) فـرمـود: هـو ان تـتـمـكـث فـيـه و تـحـسـن بـه صـوتـك : (ترتيل آن است كه در آيات مكث كنى ، و با صداى خوب آن را بخوانى )، و نـيـز در حـديـث ديـگـرى از هـمـان حـضرت چنين نقل شده : ان القرآن لا يقرأ هذرمة ، و لكن يـرتـل تـرتـيـلا، اذا مـررت بـايـة فـيـها ذكر النار وقفت عندها و تعوذت بالله من النار: (قرآن را سريع و تند نبايد خواند، بلكه بـايـد با ترتيل خوانده شود، هر گاه از آيه اى مى گذرى كه در آن سخنى از دوزخ است مى ايستى ، و از آتش دوزخ به خدا پناه مى برى ). و بـالاخـره در حـالات پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) نقل شده است كه آن حضرت آيات را از يكديگر جدا مى كرد، و صداى خود را مى كشيد. ايـن روايـات و روايـات ديـگـرى كـه بـه هـمـيـن مـعـنـى در (اصـول كـافـى ) و (نـور الثـقـليـن ) و (در المنثور) و ساير كتب (حديث ) و (تـفـسـيـر) نـقـل شـده هـمـگى گواه بر اين حقيقت است كه نبايد آيات قرآن را به عنوان الفـاظى خالى از محتوا و پيام ، تلاوت كرد، بلكه بايد به تمام امورى كه تاءثير آن را در خـوانـنـده و شـنـونـده عميق مى سازد توجه داشت ،
به همه اعلام کنید که خداوند و فرستاده او از مشرکان بیزارند.درباره اعراب رسوله سه قول است:
1. نصب: چون عطف بر ظاهر اسم أنّ است که الله باشد.
2. رفع: عطف بر محل اسم أنّ است.
3. جر: برای اینکه واو، واو قسم است. و واو عطف نیست و معنای آیه این است که سوگند به رسول خدا که خدا از مشرکان بیزار است.
اتفاقاً خاطره ای نقل می کنند، می گویند شخصی کلمه رسوله را مجرور خواند، آنگاه فریاد زد همانطوری که خدا از رسولش بیزار است، من هم از او بیزارم. او را به محکمه عمر که حاکم اسلامی بود بردند، داستان را برای او حکایت کردند. عمر دستور به آموزش قواعد عربی را داد.[1]
اهل سنت این خاطره را دلیل بر تاریخ تدوین قوانین عربی می داند. در حالی که در روایات معتبر آمده است که ابوالاسود دوئلی از علی علیه السلام یاد گرفت که کلمه بر سه قسم است؛ اسم و فعل و حرف.[2]
کسانی که قالی می بافتند یک نگاه به نقشه دارند و یک نگاه به قالی ،و بر اساس آن، قالی آویخته ای خود را می بافند. ما نیز باید چشم به نقشه قرآن داشته و بر اساس آن تار و پود زندگی خود را ببافیم. این است که قرآن کریم می فرماید: یعنی کتاب را بگیر، یعنی بی نقشه نباش. (مریم، 12)
تولیدگر محتوا : عجمی
بارگذاری شده در : 1402/08/09
خانه های خدایی
قالَ النَبیُ(ص):«نَوِروُا بُیُوتَکُم بِتَلاوَةِ القُرآنَ وَلاتَتَخِذُوها قُبُوراً کَما فَعَلتَ الیهودُ و النصاری،طُوفَی الکَنائِسَ و البِیَعَ و عُطُّلوُا بُیُوتَهُم فانَّ البَیتَ اذا کَثُرَ فِیه تَلاوَتُ القُرآنِ کَثُّرَ خَیرَه و التَسَع اهلَهُ و اَضاءَ لِاهلِ السَماءَ» پیامبر اکرم(ص)فرمود:«نورانی کنید خانه های خود را با تلاوت قرآن کریم و آن را قبرستان قرار ندهید کما اینکه یهود و نصارا کردند،نماز در کلیساها خواندند و خانه های خود را معطل گذاشتند،پس به درستی اگر زیاد شود تلاوت قرآن در خانه ای خیر و وسعت برای اهل آن زیاد می شود و می درخشد و به اهل آسمان نور می دهد،آنچنان که ستاره های آسمان به اهل زمین نور می دهند و می درخشند.»
نکته ها:
1)خواندن قران اهل خانه را قرانی میکند واهل خانه ها که قرانی شود جامعه قرانی وسعادتمند میشوند.
2)قران در همه جا فضیلت دارد ولی در جاهایی که آن مکان ها رنگ قرانی ندارد فضیلت بالاتری دارد.
3)یهود ونصاری در گوشه وکنار به کار خود میپرداختند وبه دیگران کاری نداشتند که براساس این حدیث انسان باید به اطرافیان مخصوص اهل وعیال خودش از جهت دینی اهمیت بدهد.
4)برکت ورزق وروزی فقط ظاهری ومادیات نیست ،چه بسا قران خواندن در خانه موجب عاقبت به خیر شدن اهل آن خانه بشود. ان شاء الله
کافى ج۲، ص۶۱۰
تولیدگر محتوا : سید
بارگذاری شده در : 1402/08/10
خلاصهنویسی تفسیر سوره انشراح
خلاصه تفسیر سوره انشراح بر اساس المیزان - ۱
آشنایی کلی با سوره
در اين سوره خداوند به رسول خدا فرمان میدهد كه كمر خدمت در راه خدا ببندد و به سوى او رغبت كند. به همین خاطر نخست نعمتهایش بر او را برمیشمرد. اين سوره هم مىتواند مكى باشد و هم مدنى ولى سياق آياتش با مدنى بودن سازگارتر است. البته در بعضى از روايات اهل بيت آمده که سوره ضحی و انشراح يك سورهاند. [علامه این روایات را قبول ندارد]
فخر رازى در تفسير خود بعد از مطرح کردن این نکته که برخی معتقدند سوره انشراح و ضحی یک سوره هستند میگوید دو نفر از مفسران پنداشتهاند ابتداى سوره دوم يعنى جمله (أَ لَمْ نَشْرَحْ) به آیه ششم سوره قبل (أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوى) عطف شده است. سپس فخر رازی با این نظریه مخالفت کرده و گفته است سوره ضحى زمانی بر رسول خدا نازل شد که ایشان از دست کفار آزار دیده و اندوهگین بودند. در واقع این سوره جنبه تسليت دارد ولی فضای سوره دوم به ناراحتی و تنگی سینه پیامبر نمیخورد، بلکه به نظر ایشان در آن زمان خرسند بودهاند. پس یکی بودن دو سوره ضحی و انشراح سخن نادرستی است.
علامه با فخر رازی در دو سوره دانستن ضحی و انشراح موافق است ولی دلیل او را قبول ندارد، زیرا منظور از شرح صدر رسول خدا در سوره انشراح اين است كه خداوند به قلب ایشان وسعتی بدهد كه حقایق و معارفى كه به وى نازل میشود بپذيرد و از پذيرش آن به تنگ نيايد. همچنین بتواند آزار مردم را تحمل کند. پس منظور از انشراح، آمادهسازی قلب پیامبر برای دریافت حقایق وحیانی و افزایش ظرفیت ایشان برای تابآوری مقابل آزار مردم است. در نتیجه تحلیل فخر رازی غلط است.
علامه برای اثبات درستی نظر خود حدیث هم میآورد؛ حدیثی که ابن عباس از پیامبر نقل کرده که فرمود: «من از پروردگارم مسالهاى پرسيدم كه اى كاش نمىپرسيدم و آن اين بود كه پروردگارا قبل از من انبيايى بودند. براى بعضى از آنان باد را مسخر كردى و برخی ديگر مرده زنده مىكردند. پاسخ آمد: مگر تو يتيم نبودى و ما تو را مورد توجه مردم قرار داديم؟ عرض کردم: بله همین طور است. فرمود: مگر نبود كه من تو را گمشده ديدم و هدايتت كردم؟ پاسخ دادم: بله، اى پروردگار من. فرمود: آيا سينهات را گشاده و گرفتاريهايت را بر طرف نکردم؟ عرض کردم: بله اى پروردگار من.»
[این حدیث - اگر درست باشد - نشان میدهد پیامبر هم اشتباه میکند. البته گناه و ظلم نمیکند و عصمتش باقی است ولی همین که جملهای به زبان آورده و بعد پشیمان شده یعنی خود معترف به اشتباه است. درود خدا بر او و خاندان پاکش]
تولیدگر محتوا : علی بهاری
بارگذاری شده در : 1402/09/28
خلاصه تفسیر سوره انشراح بر اساس المیزان - ۲
خلاصه تفسیر سوره انشراح بر اساس المیزان - ۲
(أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ، آيا ما سينه تو را گشاده نساختيم؟)
راغب، لغتشناس قرآنی مشهور گفته است: كلمه شرح در اصل به معناى باز كردن گوشت و امثال آن است. وقتى گفته مىشود: شَرَحت اللَّحمُ یعنی گوشت باز شد و شَرَحتُ اللَّحمَ یعنی من گوشت را باز كردم. از جمله موارد استفاده از این واژه، شرح صدر است كه معنايش باز شدن و گستردگى سينه به نور الهى و آرامشی از ناحيه خداست. [آن موقعها قیمت گوشت طوری بود که میشد بازش کنی. الان گوشت، ملت را باز میکند]
مضمون آيات سهگانه اول سوره هر يك بر قبلی متوقف است. بعد از این سه آیه، علت شرح صدر رسول خدا را آورده که همان آیه (فَإِنَّ ... يُسْراً) است. به نظر میرسد این آیه با وضعیت رسول خدا در اوایل، میانه و اواخر بعثت منطبق است. [به این معنا که ایشان در اوایل بعثت سختی کشید، در اواخر هم با جفتکهایی که برخی اصحابش در ماجرای سپاه اسامه و جانشینی امیرمومنان انداختند خاطر شریفش مکدر شد. فقط در میانه و مدینه بود که اندکی آسودگی پیدا کرد. هرچند در همان ایام هم درگیر جنگهای بزرگی شد.]
سپس این آیه [فان ... یسرا] را تکرار کرده است. دو آیه آخر سوره [فاذا فرغت ... فارغب] را گویا نتیجه همراهی آسانی با سختی و گشایش سینه آن حضرت قرار داده است. اینها همه شاهد بر این هستند كه منظور از شرح صدر رسول خدا گستردگى و وسعت نظر ایشان است، به طورى كه ظرفيت دریافت وحى را داشته باشد. همچنین معنای دیگر شرح صدر این است که پیامبر نيروى تبليغ وحی و ظرفیت تحمل ناملايماتى كه در اين راه مىبيند داشته باشد. [اوایل در مکه به او سنگ میزدند. اتهام دروغگویی، دیوانگی و جادوگری بخشی از عملیات روانیای بود که علیه ایشان اجرا کردند. غلامان و بیچارگان و پابرهنگانی که به او ملحق میشدند شکنجه میکردند و خلاصه از هیچ ستم و جنایتی در حق او فروگذار نمیکردند.]
تولیدگر محتوا : علی بهاری
بارگذاری شده در : 1402/09/28
خلاصه تفسیر سوره انشراح بر اساس المیزان - ۳
خلاصه تفسیر سوره انشراح بر اساس المیزان - ۳
(وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ - الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ، و بار سنگين را از تو برنداشتيم؟ - همان بارى كه پشتت را مىشكست)
كلمه وزر به معناى بار سنگين است و اِنقاض ظَهر یعنی شكستن پشت كسى به گونهای که صدايش به گوش برسد. همانطور که وقتی چیز سنگینی روی تخت یا صندلی میگذارند صدایی از آن بلند میشود. منظور از انقاض ظهر (غالبا) معناى لغوى آن نيست، چون كسى پشت كسى را آن طور نمىشكند كه صداى تخت و صندلی كند. [پشت ملت در اثر تورم طوری شکسته که صدای تخت و صندلی پیش آن سوت بلبلی است!] بلكه منظور ظاهر شدن آثار سنگينى وزر بر آدم است. وضع وزر به معناى از بين بردن آن سنگينى است كه رسول خدا احساسش مىكرد. جمله (وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ) به جمله (أَ لَمْ نَشْرَحْ ...) عطف شده است، چون معنايش «قد شرحنا لك صدرك» است. در نتيجه معناى دو جمله این طور میشود: حتما ما سينهات را گشوديم و سنگينىهايى كه بر دوشت بود برداشتيم.
منظور از وضع وزر رسول خدا - طورى كه از سياق آیه بر مىآيد و قبلا هم اشاره كرديم- اين است كه خداوند زمینه پیشرفت تبلیغ و دعوت پیامبر را فراهم کرد، چون رسالت و دعوت سنگین بود و خداوند با گشودن سینه پیامبر، او را بر تحملش توانا کرد. هرچند بعضى از مفسران گفتهاند: وضع وزر، اشاره است به داستانى كه در روايات آمده است: در ايام كودكي پیامبر دو تا فرشته بر ایشان نازل شدند، و سينهاش را شكافته، قلبش را در آوردند و دوباره در جايش قرار دادند. در ادامه این روایت خواهد آمد. بعضى ديگر گفتهاند: منظور از وزر، اعمالى است كه ایشان قبل از بعثت انجام داده بود. برخی دیگر گفتهاند: منظور، غفلت پیامبر از احکام است که آگاهی از آن جز با وحى امکان ندارد. [علامه شش نظر دیگر هم میآورد و در نهایت همه را رد میکند و میگوید هیچ کدام با سیاق آیه، سازگار نیست.]
تولیدگر محتوا : علی بهاری
بارگذاری شده در : 1402/09/28
خلاصه تفسیر سوره انشراح بر اساس المیزان - ۴
خلاصه تفسیر سوره انشراح بر اساس المیزان - ۴
(وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ - فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً، و نامت را بلند آوازه كرديم - از اين به بعد هم دل خوش دار كه بعد از هر دشوارى گشايشى است)
(وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ) رفع ذكر به معناى بلند آوازه كردن كسى است، به گونهای كه نامش از همه نامها بلندتر باشد. خداوند نام پیامبر را این چنين كرد (یعنی همه جا سخن از آن حضرت بود و است). شاهدش آن که خداوند نام او را همراه نام خود کرد و در نتيجه در شهادتين كه اساس دين خداست نام رسول خدا همراه نام پروردگارش میآید. حتی بر هر مسلمانى واجب كرد كه هر روز در نمازهاى پنجگانه، نام حضرت محمد (ص) را با نام خداوند به زبان بیاورد.
به نکته لطیفى كه در این آيه هست دقت کنید. وضع و رفع دقیقا مقابل همند. در دو آیه قبل گفت: «و وضعنا ...» و اینجا فرمود: «و رفعنا ...». [البته این که این دو کلمه مقابل هم هستند را علامه در متن عربی نیاورده. علامه فقط گفته: «و من اللطف وقوع الرفع بعد الوضع في الآيتين» یعنی آمدن رفع بعد از وضع، لطیف است. بقیه توضیحات از مترجم است]
(فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً) بعيد نيست اين آيه، بیان علت برای مطالب گذشته (یعنی برداشتن بار و بلند کردن نام) باشد، چون ماموریتی كه خداوند به پیامبر محول کرد (دعوت مردم به اسلام) سنگينترين بارى است كه بر دوش انسان گذاشته شده است. با قبول اين مسئوليت، كار بر ایشان دشوار شده بود. اضافه کنید تکذیبهای پیوسته قومش، بیاحترامیهای پیاپی آنها و اصرارى كه در از بین بردن نام و دعوت او داشتند.
خدا در آيه قبلى فرمود: ما اين دشوارىها را از دوش تو برداشتيم. اين عمل خداوند مانند همه اعمالش بر طبق سنتى بوده كه در عالم به جريان انداخته و آن اين است كه هميشه بعد از هر دشوارى، آسانی پديد مىآورد و به همين خاطر وقتی میخواهد برای برداشتن بار از روی دوش پیامبر و بلند کردن نام او دلیل بیاورد میگوید این کارها براى اين بود كه سنت ما فرستادن آسانی بعد از سختی است. اگر آیه را این طور تفسیر کنیم، لام در كلمه العسر لام جنس خواهد بود، نه لام استغراق.
یعنی مىخواهد بفرمايد جنس سختی اين طور است كه به دنبالش آسانی مىآيد، نه این که تکتک سختیها بعدش آسانی بیاید. البته بعيد هم نيست كه يُسر يا عُسر از مصاديق سنتى ديگر باشد و آن سنتِ تحول حوادث و بىدوامى همه شؤون زندگى دنياست. [به قول سعدی شیرینسخن: نگفتم روزه بسیاری نپاید، ریاضت بگذرد سختی سر آید، پس از دشواری آسانیست ناچار، و لیکن آدمی را صبر باید.]
[البته گاهی تقدیر آدم این طور است که با سختی زندگی کند و در سختی بمیرد. پس فکر نکنید اگر دو ماه قسط اجارهخانه عقب افتاد سر ماه سوم، سند منگولهدار ویلای هشت هزار متری لواسان در خانه میآید.]
تولیدگر محتوا : علی بهاری
بارگذاری شده در : 1402/09/28
خلاصه تفسیر سوره انشراح بر اساس المیزان - ۵
خلاصه تفسیر سوره انشراح بر اساس المیزان - ۵
(فَاِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً - از اين به بعد هم دل خوش دار كه بعد از هر دشوارى گشايشى است)
از زمخشرى نقل شده كه در كشاف گفته: حرف فاء در جمله (فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ ...) فاى فصيحه است. خداوند در این آیه دارد با وعدهای زیبا به پیامبر تسلی خاطر و دلخوشی میدهد. او ادامه میدهد: «مشركان، رسول خدا و مؤمنان را سرزنش مىكردند که شما فقير و بیچارهاید. این زخم زبانها به قدری اوج گرفت كه به دل پیامبر افتاد نكند اسلام نياوردن مردم به خاطر همين تهىدستى مؤمنان است. خداوند براى دفع اين احتمال، نعمتهاى بزرگى را كه به ایشان داده بود به رخش كشيد و آن گاه اضافه كرد: (فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً) گويا فهماند اين ما بوديم كه آنچه خودت مىدانى را به تو داديم. پس از فضل خدا مايوس نباش و بدان كه بعد از سختىها گشايشى براى شما خواهد بود.»
گویا زمخشری لام در العسر را لام عهد گرفته، نه لام جنس. [قبلا درباره الف و لام جنس صحبت کردهام. اینجا (https://eitaa.com/almizzan/9) را ببینید. الف و لام عهد، حرفی است که اسمهای نکره را معرفه میکند که سه نوع دارد: عهد ذکری، عهد ذهنی، و عهد حضوری.] منظور از يسر هم غنيمتهايى است كه خداوند در سالهاى بعد نصيب مؤمنان كرده است. علامه میگوید ما اين حرف را قبول نداريم، زیرا بعید است ذهن شريف رسول خدا از حال كفار و علت كفرشان بىخبر باشد و نداند كه علت اصلى آن، رویگردانی از حق است. همین كفار بعد از قدرتمند شدن اسلام و پولدار شدن مؤمنان، باز هم ايمان نياوردند. این نشان میدهد ثروت و فقر مومنان هیچ نقشی در ایمان یا کفر آنان نداشته است.
خداوند هم پيامبرش را از اميدوارى به ايمان آوردن اكثر آنان نهى و نااميد كرده است. همچنان که در آيات سوره يس كه در مكه يعنى در ايام فقر مؤمنان نازل شده فرموده است: «فرمان (الهی) درباره بیشتر آنها تحقق یافته، به همین جهت ایمان نمیآورند» و در آیهای دیگر از همین سوره میفرماید: «برای آنان یکسان است: چه انذارشان کنی یا نکنی، ایمان نمیآورند! یس، آیات شش و ده». در سوره بقره هم كه در مدينه يعنى در روزگار خوش مؤمنان نازل شده فرموده است: «کسانی که کافر شدند، برای آنان تفاوت نمیکند که آنان را (از عذاب الهی) بترسانی یا نترسانی؛ ایمان نخواهند آورد. بقره، آیه شش» اگر ما يسر بعد از عسر را به شکوه و قدرت اسلام بعد از دوران سختى تفسیر کنیم و سوره را هم از سورههاى مكى به حساب بیاوریم بهتر و کماشکالتر خواهد بود.
تولیدگر محتوا : علی بهاری
بارگذاری شده در : 1402/09/28
خلاصه تفسیر سوره انشراح بر اساس المیزان - ۶
خلاصه تفسیر سوره انشراح بر اساس المیزان - ۶
(إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً، بلكه با هر دشوارى دو گشايش است)
اين جمله تاكيد آيه قبل است. البته بعضى گفتهاند: جملهاى استینافی است [یعنی ربطی به قبل ندارد]. مفسران گفتهاند: اين دو آيه دلالت دارد بر اينكه با يك سختی (عسر) دو آسانی (یسر) هست. اين رای ناشى از قاعدهاى ادبی است كه مىگويد: كلمهاى كه الف و لام دارد و اصطلاحا معرفه است، اگر در كلامى تكرار شود منظور از آن، همان كلمه اول است و هر دو كلمه يك چيز را مىرسانند. ولى اگر نكره باشد، دومى معنایی غیر از اولی را میرساند. مثلا اگر بگويى: «اذا اكتسبتَ الدّرهم- يا درهماً- فانفقِ الدِّرهمَ» معنايش اين است كه وقتى درهمى- یا يك درهم- كسب كردى، همان درهم را خرج كن. ولی اگر بگويى «اذا اكتسبتَ درهما فانفق درهما، معنايش اين است كه اگر درهمى را كسب كردى، درهمى را خرج كن. در اين جمله منظور اين است كه درهمى را خرج كن (نه این که لزوما همان درهم را خرج کن) ولی اين قاعده كليت ندارد.
تنوينى كه در كلمه يسرا است به قول بعضى از مفسران براى بزرگداشت يسر است و مىفهماند با هر عسر، يسرى ارزشمند مىآيد، ولى به نظر علامه طباطبایی تنوين تنويع است. [یعنی نوعساز. البته تحقیق مختصری انجام دادم و چیزی تحت عنوان تنوین تنویع نیافتم] یعنی مىخواهد بفرمايد با هر دشوارى نوعى گشايش هست. منظور از كلمه مع (به معنای با) واقع شدن يسر به دنبال عسر است نه اينكه منظور از معيت (همراهی) اين باشد كه يسر و عسر در زمان واحد تحقق مىيابد. [طرف همسرش فوت کرد. از مراسم خاکسپاری که برگشت دو رکعت نماز خواند و به خدا گفت: «منتظر زن دوم و سوم بعد از این مصیبت هستم!»]
تولیدگر محتوا : علی بهاری
بارگذاری شده در : 1402/09/28
خلاصه تفسیر سوره انشراح بر اساس المیزان - ۷
خلاصه تفسیر سوره انشراح بر اساس المیزان - ۷
(فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ - وَ إِلى رَبِّكَ فَارْغَبْ، پس هرگاه از كار روزانهات فراغت يافتى به نماز و شكرانه پروردگارت بايست - و به سوى پروردگارت تمايل كن)
اين آيه خطاب به رسول خداست و میخواهد از آیات قبل نتیجه بگیرد. آیات پیشین درباره تحميل رسالت بر پیامبر و نعمتهای خداوند بر او بود؛ نعمتهایی مثل دادن شرح صدر، شهرتبخشی و آبرودهی به ایشان. در آخر آیات قبل، همه اينها را از باب آسانی پس از سختی دانست. بنابراين، معناي این دو آیه اینطور مىشود: حال كه مشخص شد پس از همه سختیها آسانی است و افسار سختی و آسانی تنها به دست خداست، پس هرگاه از انجام دادن واجبات فارغ شدى، خود را در راه خدا يعنى عبادت و دعا خسته كن و به آن رغبت نشان بده تا خدا بر تو منت گذارد و آسانیای كه دنبال اين سختی و خستگی است روزیات کند.
بعضى از مفسران گفتهاند: منظور اين است كه هر گاه از واجباتت فارغ شدى، نماز مستحب بخوان. برخی ديگر گفتهاند: معنايش اين است كه هر گاه از نماز فارغ شدى دعا کن. این دو گروه برای اثبات رای خود روى بعضى از مصاديق انگشت گذاشتهاند، پس نمىتوانند بگويند آيه تنها در اين معنا نازل شده است. [شاید بد نباشد به این مناسبت نکتهای عرض کنم. در تفسیر قرآن، اسباب نزول موجب محدود شدن آیه نمیشود. اگر این طور بود دیگر قرآن برای ما قابل استفاده نبود. فرض کنید به مناسبت بخیل بودن یکی از اصحاب پیامبر، آیهای درباره بخشندگی نازل شود. اگر معتقد باشیم اسباب نزول یا شان نزول موجب محدود شدن آیه میشود دیگر نمیتوانیم از چنین آیاتی برای بخل و بخشندگی در دوران خودمان استفاده کنیم و چون قرآن فرازمانی و فرامکانی و برای همه زمانها و مکانها قابل استفاده است پس اسباب نزول موجب محدود شدن آیه نمیشود.]
بعضى ديگر گفتهاند: معناي آیه اين است كه هر گاه از جنگ فارغ شدى، در عبادت بكوش و برخی دیگر گفتهاند: مقصود اين است كه هرگاه از دنيايت فارغ شدى به آخرتت بپرداز. بعضی از مفسران دیگر هم آرای دیگری مطرح کردهاند که همه ضعیف است.
تولیدگر محتوا : علی بهاری
بارگذاری شده در : 1402/09/28
خلاصه تفسیر سوره انشراح بر اساس المیزان - ۸
خلاصه تفسیر سوره انشراح بر اساس المیزان - ۸
بحث روایی
در تفسیر الدر المنثور [از تفاسیر اهل سنت است که عالم معروف سنی، سیوطی آن را نوشته است.] آمده است كه ابوهريره از رسول خدا پرسيد: «اولين چيزى كه از امر نبوت ديدى چه بود؟» رسول خدا خود را جمع و جور كرد و نشست. سپس فرمود: «اى ابو هريره! (خوب) سؤالى كردى! یک بار وقتی در بیست و چند سالگی در صحرا بودم، ناگهان از بالاى سرم سخنى شنيدم. به بالا نگاه کردم.مردى را ديدم كه از مردى ديگر مىپرسيد: آيا اين همان است؟ آن گاه هر دو به طرفم آمدند، با چهرهها و لباسهایی كه نظير آن را هرگز در میان مردم ندیده بودم. نزديك من مىآمدند و آن قدر جلو آمدند كه هر كدام يك بازوى مرا گرفت، ولى من تماس دست آنها با بازويم را حس نمىكردم. سپس يكى به ديگرى گفت: بخوابانش. او بدون فشار و يا كشيدن مرا خوابانيد. دوباره يكىشان به ديگرى گفت: سينهاش را بشكاف. سینهام را شكافت و تا آنجا كه خودم مىديدم خون و دردى ندیدم. سپس دوباره بهش گفت: كينه و حسد را دربیاور. او چيزى مانند لخته خون در آورد و بيرون انداخت. باز آن یکی گفت: رافت و رحمت را به جاى آن بگذار و او چيزى شبیه نقره در همان جاى دلم گذاشت. سپس شست دست راستم را تكان داد و گفت برو به سلامت. من برگشتم در حالى كه احساس كردم كه نسبت به اطفال رقت و نسبت به بزرگسالان رحمت داشتم.»
در برخی نقلها آمده كه: من دهساله بودم (به جاى بيست سال و چند ماه.) در بعضى از روايات آمده كه اين قصه در هنگام نزول سوره علق اتفاق افتاده؛ یعنی وقتی ایشان چهلساله بوده است. بعضى ديگر گفتهاند كه اين ماجرا در شب معراج اتفاق افتاده است. به هر حال اين قصه، تمثیلی است. [یعنی لزوما در واقع رخ نداده است. بلکه جنبه تربیتی و اخلاقی برای ما دارد.] دانشمندان اسلامى بحثهايى طولانى درباره اين روايات كرده، کوشیدهاند آن را به گونهای توجیه کنند، ولی چون اصل و اساس این تفسیر (مادی دانستن قصه) باطل است آن توجیهها را نمیآوریم.
در همان كتابِ الدر المنثور از قول پیامبر آمده است كه جبرئيل پیش من آمد و گفت: پروردگارت مىفرمايد هيچ مىدانى چگونه نامت را بلند آواز كردم؟ به جبرئیل گفتم: خدا بهتر مىداند. جبرئیل ادامه داد: پرودگارت مىفرمايد از اين راه كه هر وقت نام من برده شود نام تو هم با نام من بیاید. باز در همان كتاب آمده است كه رسول خدا خوشحال و خندان از خانه بيرون آمد و فرمود: هرگز يك عُسر، حريف دو يسر نمىشود: (فإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً، إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً). [توضیح این بحث را اینجا (https://eitaa.com/almizzan/87) آوردهام.]
مرحوم طبرسی در مجمع البيان در تفسیر آيه (فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ، وَ إِلى رَبِّكَ فَارْغَبْ) مىگويد معنايش اين است كه وقتى نماز واجبت را خواندی، برخيز و در برابر پروردگارت به دعا بايست و با رغبت از او درخواست كن. طبرسی این تفسیر را از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل کرده است.
و (یاد آر حال) ذو النون (یعنی یونس) را هنگامی که (از میان قوم خود) غضبناک بیرون رفت و چنین پنداشت که ما هرگز او را در مضیقه و سختی نمیافکنیم (تا آنکه به ظلمات دریا و شکم ماهی در شب تار گرفتار شد) آن گاه در آن ظلمتها فریاد کرد که خدایی به جز ذات یکتای تو نیست، تو (از شریک و هر عیب و آلایش) پاک و منزهی و من از ستمکاران بودم (که بر نفس خود ستم کردم). (۸۷)
سوره الأنبياء / آیه ۸۷
تولیدگر محتوا : محمد قاسم
بارگذاری شده در : 1402/11/29
هر چه بر زمین است فانی شونده است
كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ
هر چه بر زمین است فانی شونده است
سوره الرحمن / آیه ۲۶
تولیدگر محتوا : محمد قاسم
بارگذاری شده در : 1402/11/29
ای انسان چه چیز تو را مغرور ساخته؟
يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ [6]
اي انسان! چه چيز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور ساخته است؟!