مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب خاطرات تبلیغی ؛ تاج محل قسمت دوم
امتیاز کاربران 5.0

تولیدگر متن

علی بهاری هستم. از تاریخ 25 اردیبهشت 1394 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 520 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
خاطرات تبلیغی ؛ تاج محل قسمت دوم

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01

تحفه هند
(گزیده خاطرات سفر به هندوستان - شهریور 97)

تاج محل - 2

شروع کردیم به شکار توریست و گپ و گفت با آنها. برای یک دانشجوی زبان انگلیسی هیچ چیز بهتر از گفتگو با مردم بومی (Native people) نیست. دختری انگلیسی که البته پوشش مناسبی هم نداشت - خدا همه‌شان را هدایت کند - وقتی دید تنها نشسته‌ام گفت: « می خواهی ازت عکس بگیرم؟» گفتم: «بله ممنون.» بعد از گرفتن عکس، می‌خواست نظرم را بداند. برای آن که دلش نشکند گفتم: «بسیار هنرمندانه است.» پقی زد زیر خنده. شنیده بودم انگلیسی ها الکی می‌خندند ولی این مقدار را گمان نمی‌کردم. پرسیدم: «اهل کجایید؟» گفت: «انگلستان.» گفتم: «بله، لهجه بریتیش تابلوئه.» این بار تا مرز بی‌هوشی خندید. پرسیدم: «دانشجو هستید؟» گفت: «مربی مهد کودک هستم.» او هم از تحصیلات من پرسید. ترجیح دادم به بخش حوزوی‌اش اشاره نکنم. چرا که گمان نکنم عبارت خارج فقه و اصول را خود جکسی ریچاردز (1) هم بتواند ترجمه کند. بنابراین گفتم: «دانشجوی ارشد فلسفه دین.» بسیار متعجب شد و به اصطلاح زبان فارسی، کف کرد. آن جا بود که قدر رشته تحصیلی‌ام را بیشتر دانستم و به آینده علمی و نه شغلی‌ام! امیدوار شدم. دوستش که یک خانم چهل و پنج ساله تپل بود، واقعا خسته شده بود و به او اصرار می‌کرد زودتر برویم. با توجه به اضافه وزن شدیدش و نیز گرمای هوا، می‌دانستم اوضاع خوبی ندارد. بنابراین گفتگو را خاتمه دادم تا اسباب عرق‌سوزی یک خانم تپل بریتانیایی را فراهم نکرده باشم! موقع خداحافظی می‌خواست دست بدهد که به او گفتم من مسلمانم و اسلام به من اجازه نمی‌دهد دست دختران را لمس کنم. گفت: «یعنی جاهای دیگر را می توانی لمس کنی؟ پس بیا با آرنج دست بدهیم!» زیر لب گفتم «لا اله الا الله!» از معنای این عبارت پرسید که در توضیح گفتم: «یعنی there is no God but Allah.» دیگر قانع شد و ادامه نداد. تصمیم گرفتم از زنان فاصله بگیرم تا بیش از این عفتمان را آلوده نکنند.

روح الله در ایوان ساختمان داشت با چند مرد اسپانیایی صحبت می‌کرد. به آن ها ملحق شدم. در انتهای گفتگو از آن ها خواست با هم عکس بگیریم. ناگهان زنان‌شان تقاضا کردند به ما ملحق شوند و درکنارمان عکس بگیرند!! یاحسین!

قبلا شنیده بودم اسپانیایی‌ها خیلی گرم و صمیمی‌اند بنابراین از حرکات احتمالی آنان نگران بودم. با خود تصور می‌کردم اگر خواست لپم را بکشد یا ببوسد - لا اله الا الله - چه کنم؟ خدا را شکر کار به بوسه و ... نکشید. یکی‌شان بازوی روح الله را از روی پیراهن گرفت و عکس گرفتیم. تا اینجای کار، از حریم فقه شیعه پاسداری کرده بودیم. روح الله گفت: «دیگر با هیچ کس عکس نمی‌گیریم!»

(1): از مشهور ترین شخصیت های متخصص در زبان شناسی و زبان انگلیسی که کتاب های متعددی تالیف کرده است.

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما