تحفه هند
(گزیده خاطرات سفر به هندوستان - شهریور 97)
تاج محل - 3
از ایوان که پایین آمدیم خانوادهای را دیدیم که قبلا آنها را در یکی دیگر از اماکن توریستی دیده بودیم. یک زوج با چهار بچه! روح الله گفت: «انصافا اینها خاصاند. بیایید یک عکس بگیریم.» با توجه به تاهل مرد و زن و نیز شمار فرزندان از هر گونه حرکت سبک و جلف، در امان بودیم و بنابراین پذیرفتیم. بعد از سلام و علیک و درخواست عکس مشترک که با پذیرش پدر خانواده همراه شد مهدی پرسید: «اهل کجایید؟» جواب داد و ای کاش جواب نمیداد. تعجب کردم مهدی هیچ واکنشی نشان نداد و کاملا طبیعی با جواب او برخورد کرد. از او پرسید: «نظرت درباره ایران چیست؟» و او هم گفت: «من هیچ مشکلی با ایران ندارم!» وقتی کنار هم ایستادیم تا عکس بگیریم مهدی و روح الله پرسیدند: «علی! ما متوجه نشدیم. تو فهمیدی گفت اهل کجان؟» از مواضع انقلابی روح الله و روحیه ضد صهیونیستی مهدی مطلع بودم و نگران بودم پاسخ من درگیری به وجود بیاورد. گفتم: «اگر دیوونه بازی درنمیارید میگم.» گفتند: «قول میدیم.» گفتم: «اسرائیل!!»
عرق سرد روی پیشانی هر دو نشست. خدا را شکر احمد این جا پیش ما نبود و الا ممکن بود الم شنگهای به پا شود. مهدی، روزی مسئول بسیج دزفول بود و روح الله هم بسیجی بودن را افتخار خود میدانست! مردک صهیونیست هم شروع کرد به تیکه انداختن. اینقدر تلخ و گزنده بود که عبارتش را به خاطر دارم: «It will not be shown from picture that we were from Israel. you can tell your family we were from England» از عکس معلوم نمیشود ما اهل اسرائیل هستیم. میتوانید به خانوادهتان بگویید ما با خانوادهای از انگلستان عکس گرفتیم و اسمی از اسرائیل به میان نیاورید!
مهدی بلافاصله بعد از جدایی از آنها، عکس را پاک کرد و روح الله زیر لب جنایات صهیونیستها در صبرا و شتیلا، نوار غزه و کرانه باختری رود اردن را زمزمه میکرد. دیگر دیر شده بود و باید به دهلی بازمیگشتیم. بنابراین ضمن تجدید بیعت با محور مقاومت و ابراز انزجار از رژیم کودککش منطقه، به دهلی نو بازگشتیم.