مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب خاطرات تبلیغی ؛ در معبد سیک قسمت دوم
امتیاز کاربران 5.0

تولیدگر متن

علی بهاری هستم. از تاریخ 25 اردیبهشت 1394 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 520 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
خاطرات تبلیغی ؛ در معبد سیک قسمت دوم

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01

تحفه هند

(گزیده خاطرات سفر به هندوستان - شهریور 97)

در معبد سیک - 2

محیط معبد، بزرگ و البته خلوت بود. گمان کردیم کسی غیر از ما داخل معبد نیست که البته متوجه شدیم سه نوجوان سیک هندی در گوشه‌ای از معبد مشغول تمرین تنبک برای مراسم بعد از ظهراند. باید اشاره کنم سیک‌ها مراسمی دارند که در آن، چند نفر پشت میکروفون می‌نشینند و تنبک می‌زنند و یکی هم سرود می‌خواند. جلو رفتیم و سلام علیک کردیم. به گرمی برخورد کردند. عارف با زبان اشاره بهشان فهماند می‌خواهم کنارتان تنبک تمرین کنم. پذیرفتند و عارف پشت تنبک مستقر شد. چند ثانیه‌ای تلاش کردند به او بیاموزند تا چگونه بنوازد ولی وقتی هم خودش و هم آنها از یادگیری ناامید شدند شروع کرد به نواختن تنبک بندری و بابا کرم که البته با استقبال برادران هندی همراه شد! از عارف تقاضا کردیم از پشت تنبک بلند شود. نگران بودیم کار را به اَندی و حامد پهلان بکشاند! خودش هم موقعیت را درک و بلافاصله جایگاه را ترک کرد.
چند ثانیه‌ای از هنرنمایی عارف نگذشته بود که متوجه شدیم در اتاق کناری معبد، عده‌ای نشسته‌اند. خانمی میانسال داشت به آن ها موسیقی درس می‌داد و برای مراسم آماده‌شان می‌کرد. زن میانسال به خوبی انگلیسی صحبت می‌کرد. از او درباره مذهب شان پرسیدیم و او هم با حوصله به سوال‌هایمان پاسخ داد. البته مشخص بود بنده خدا نگران است که گفتگو رنگ و بوی انتقادی و چالشی به خود بگیرد بنابراین تلاش می‌کرد بر مشترکات اسلام و سیک تاکید کند! 
عارف می‌خواست شماره تلفنش را بگیرد که با اشاره چشم و ابرو و دست و پای ما منصرف شد. البته بنده خدا نیت بدی نداشت و صرفا می‌خواست به قول خودش زمینه (connection) را فراهم کند و از آیین سیک بیشتر بداند و الّا اختلاف سنّی و نیز تاهل هر دو، هرگونه گمان بدی را نفی می‌کرد!!
احساس می‌کردم حضور بیشتر ما، مزاحم کلاس درس‌شان است. بنابراین جلسه را ترک کردیم. بیرون از اتاق، دختری نوجوان را دیدیم که اتفاقا انگلیسی را به خوبی صحبت می‌کرد. (منظورم از تکلم خوب، این است که می‌توانست به انگلیسی حرف بزند نه این که ما هم می‌توانستیم به آسانی بفهمیم، زیرا لهجه هندی‌ها به گونه‌ایست که جز خودشان و همسایه‌شان پاکستان، کسی را توان فهمش نیست!)
دخترک، فرزند همان بزرگواری بود که دم در، ما را سر پا نگه داشته و کف پای چرکش را می‌خاراند! مَردک در اخلاق، شبیه حجاج بن یوسف ثقفی، حاکم کوفه بود و در بهداشت، روی گدایان حجاز را سفید کرده بود! دائما به دخترش با ابرو و چشم اشاره می‌کرد گفتگو با ما را خاتمه دهد و دخترک مظلوم هم تازه افرادی را یافته بود که می‌توانستند چند دقیقه‌ای او را از اخلاق گَند پدرش نجات دهند. بنابراین تلاش می‌کرد با آب و تاب، سوالات ما را جواب دهد. هر چند جواب‌هایش فقط به درد خودش می‌خورد و خواهرِ همان پدر میر غضبش! چون لهجه‌اش واقعا افتضاح بود!

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما