تحفه هند
(گزیده خاطرات سفر به هندوستان - شهریور 97)
سفر به آگرا - 4
بعد از شام با بچهها، در بازار چرخی زدیم. عارف که در آینده نزدیک، پدر میشد برای کودک آیندهاش، لباسی تهیه کرد. هر چه به او اصرار کردم عکسش را برای همسرت نفرست؛ زنها ذاتا سلیقه مردها را قبول نمیکنند اما توجهی نکرد. فرستاد و اتفاقا همسر مکرمه نپذیرفت و مجبور شدیم لباس را پس بدهیم. فروشنده هندی، خیلی راحت با قضیه کنار آمد و اصلا غر نزد و لباس دیگری خریدیم. این بار به توصیهام گوش کرد و عکس نفرستاد. احتمالا وقتی به خانه رسیده، خانمش حسابی از خجالتش درآمده است!
احمد هم دور بازار میگشت و هر چه ساری - لباس زنانه معروف هندی – میدید درو میکرد. دیگر کمکم داشت دیر میشد. به مقر برگشتیم تا زودتر بخوابیم و صبح زود به تاج محل برویم.