تحفه هند
(گزیده خاطرات سفر به هندوستان - شهریور 97)
آغاز بیماری - 3
بنابراین، اذن دخول دادم و میله را وارد دهانم کرد. آقای پاکنژاد دیگر از انفجار هم گذشته بود و فقط مراقب بود روی زمین پهن نشود. خودش قبلا گفته بود: «من رگ خنده دارم و اگر بگیرد ول نمیکند» اما ظاهرا منظورش، شاهرگ مرکزی بود!
خلاصه پس از معاینه بهداشتی نماینده رسمی وزارت بهداشت! داروها را نوشت. فکر میکنم مجموعه مطب و دارو چیزی حدود 200 روپیه شد. اصرار کردیم آمپول بنویسد اما قبول نکرد. معتقد بود سوگند پزشکی و اخلاق حرفهای به او اجازه نمیدهد دارویی که ضروری نباشد، تجویز کند. البته همین اخلاق حرفهای و سوگند پزشکی به او اجازه میداد تبسنجی را که تا بیخ زیر بغل بچههندوی بوگندوه کرده را تا ته در حلق مریض مسلمان فرو کند. بگذریم!
کلا چند عدد قرص و یک شربت نوشته بود. هندیها در مصرف دارو، بسیار صرفهجویی میکنند و البته دوز بالای داروهایشان هم به گونهایست که با همان چند عدد، خوب میشوند. احتمالا کاری که شما از یک بسته 10 تایی آموکسی سیلین 500 انتظار دارید، در هندوستان با 2 عدد دویست و پنجاهِ آن حاصل میشود. خلاصه داروها را گرفتیم و به خانه برگشتیم تا بلکه از شر این بیماری بدموقع خلاص شویم؛ پنداری که نادرستی اش به زودی برای مان روشن شد.