مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب خاطرات تبلیغی ؛ مستبصرسازی قسمت دوم
امتیاز کاربران 5.0

تولیدگر متن

علی بهاری هستم. از تاریخ 25 اردیبهشت 1394 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 520 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
خاطرات تبلیغی ؛ مستبصرسازی قسمت دوم

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01

تحفه هند
(گزیده خاطرات سفر به هندوستان - شهریور 97)
مستبصرسازی - 2

در آن سوی مترو روح الله، جوان مومن و حزب‌اللهی گروه که به شوخی گاه او را extremist «افراطی» صدا می‌کردم، داشت برای بچه‌های هندی، «بسیج» و «بسیجی» را معرفی می‌کرد و از ضرورت کار جهادی می‌گفت! نگران بودم مبادا آتش به اختیار، احساس تکلیف کند و بانوان هندوی بی حجاب را نهی از منکر نماید! از سوی دیگر، بیم آن داشتم که هندی‌های داخل واگن این کلمه (بسیج) را بشنوند و برایمان دردسر بشود - با توجه به حساسیت فضای بین الملل روی برخی واژگان - و از طرف دیگر هم سوژه طنزی برای سفرنامه پیدا کرده بودم؛ چه چیزی بهتر از شستشوی مغزی طلبه‌های خارجی در کشور خودشان می‌توانست سوژه ی نگارشم را ردیف کند! به هر حال تلاش کردم از روح الله فاصله بگیرم تا اگر اتفاقی افتاد، فقط برای خودش بیفتد! بعد از حفظ فاصله شرعی با روح الله! کنار استاد ایستادم. روحانی آرام، محجوب و دوست داشتنی‌ای که کمتر از چیزی شکایت می‌کرد و غر می‌زد. البته در هندوستان، لباس روحانیت نپوشیده بود که خوب کاری معقول بود. مردی روبروی او ایستاده و معرکه گرفته بود. داشت درباره دین و انسانیت صحبت و مردم را به اخلاق‌مداری دعوت می‌کرد و از اختلافات دینی برحذر می‌داشت. با استاد مقیسه درباره صحبت‌هایش گفتگو کردیم اما در طول صحبت، جلوی بینی و دهانش را گرفته بود. هر چه از او پرسیدم پاسخ مشخصی نداد. وقتی پیاده شدیم اصرار کردم تا حکمت آن کارش را بدانم. به انگلیسی گفت: «بغل‌دستی‌ام داشت مرا بمباران می‌کرد!» فهمیدم مردک از آنهایی بوده که تفاوتی میان محیط عمومی و توالت شخصی قائل نیستند. پرسیدم: «پس چرا صدایی نیامد؟» جواب داد:
 «It was a special kind of fart that does not have voice!!»
ترجیح می‌دهم این قسمت را ترجمه نکنم؛ زیرا مرزهای چرک‌بازی مردم آن دیار را چند قدم جابجا کرده است!
آن روز فهمیدم قدر مردم با فرهنگ کشورم را بیشتر بدانم و نقاط قوت ملت را در کنار ضعف‌هایشان ببینم!      

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما