عذرخواهی
رفتم سر کیف رضا داداشم که پاک کن بردارم که خط قرمز معلم از پایین برگه داخل کیفش توجهم را جلب کرد. اطراف را نگاه کردم و دستم رفت سمت برگه. بله درست دیده بودم. نمره فیزیکش را تک شده بود. از خدا خواسته برگه به دست دویدم سمت اتاق آقاجان برای عرض ارادت و خود شیرینی که ناگهان سایه ی رضا را در مقابلم دیدم. برگه را گرفت ودستش را بالا برد که تا می خوردم من را بزند.دربین ناله ها پدر محترم را صدا زدم. او از همه جا بی خبر رسید اما دریغ از نجات من. ابراز تاسفی نمود و مثل سازمان ملل خودش را درگیر جزییات نکرد. الحمد لله بی بی همچون سفیر صلحی رسید و از رضا خواست گوش بیچاره من را رها کند. رضا گفت: بی بی خودتون نگفتین خدا از خبرچین بدش میاد؟ سریع تو حرف رضا پریدم و بلند گفتم: آی گوشم غلط کردم ببخشید. بی بی بلند گفت: اقا رضا خدا توبه پذیره . و اینگونه بود که گوش نیمه جانم با امداد بی بی از میان دستان برادر نجات یافت.
''أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ''سوره توبه. آیه 104