من دختر18ساله هستم، از جنوب کشور، از لحاظ مالی وضعیت خوبی داریم، یک مشکلی برایم پیش آمده است و نزدیک دوساله زندگی آرام من را بهم ریخته است. خانواده مذهبی دارم که مخالف هرگونه ارتباط با پسر می باشند. اما در ارتباط با پسرهای فامیل در صورتی که مشکلی پیش نیاید آزادمان گذاشتند. من از8سالگی به پسر عمه ی بزرگم داداش گفته ام، خداوکیلی هم تا قبل از 2سال پیش مثل برادر واقعیم دوستش داشتم و آن هم رفتارش با من درست مثل خواهرش بود. لازم به ذکر است که این پسر سه سال پیش با یک دختر خانومی نامزد کرده بود و 6 ماه رابطه تلفنی داشت اما بعد از6 ماه خود آن دختر گفته که نمی خواهد باهاش ازدواج کند و ارتباطشان را تمام کرده.بعد از تمام شدن رابطشان من نقش مهمی توی فراموش کردن آن دختر برای پسر عمه ام داشتم چون خیلی دلداریش می دادم. تقریباً یک سال از آن مسئله گذشته بود که توی عروسی عموم ، پسر عمه ام قصد نزدیک شدن به من و عشق ورزی را داشت که موفق نشد آسیبی بهم بزند اما تا یک حدی پیش رفت. بعد از آن اتفاق من عصبی شدم و باهاش دعوا کردم و متعرض شدم که تو مثل برادرم بودی و این کارا یعنی چی ؟ آن هم به راحتی گفت آن لحظه بهت نیاز داشتم حالا هم که طوری نشده آبجی. راستی فراموش کردم بگم که من،پدر، مادر و برادر کوچکم در بندرعباس غریب هستیم و بخاطر کار بابام اینجا زندگی می کنیم و اصالتاً به کرمانشاه برمی گردیم، همه ی خانواده ما هم که پر جمعیت هستند در کرمانشاه زندگی می کنند. وقتی بعد از آن اتفاق برگشتیم بندرعباس تا مدت ها ذهنم مشغول بود. متأسفانه توی خانواده ما میزان اعتماد به او خیلی زیاد است، چون از لحاظ اعتقادی محکم است، البته به نظر من ظاهراً معتقد است! بعد از اون قضیه سعی کردم فراموش کنم اما نشد اویل تنفر داشتم کم کم احساس کردم دوستش دارم. نه برادرانه یک جور دیگر. اما رفتار آن تغیرمی کرد.یک وقتایی باهام مثل همیشه بود یک وقتایی سرد برخورد می کرد. تا اینکه چند ماه بعد بهم گفت پنهانی صیغه اش بشوم آن هم قول می دهد آسیبی بهم نزند فقط راحت تر باشیم تحمل این حرف از سمت آن برای من خیلی سخت بود بخاطر همین بد برخورد کردم و تا یک مدتی باهاش قهر بودم اما طاقت نداشتم. دوباره باهاش آشتی کردم و بهش گفتم که دوستش دارم آنم گفت دیگر برایش مثل یک خواهر کوچیک ترم و عاشقم نیست. خیلی بهم برخورده بود اگر دوستم نداشت حق نداشت بهم دست بزند، اگرهم دوستم داشت بازم حق نداشت، اما تحمل آن اتفاق برام راحت تر بود حس کسی را داشتم که ازش سواستفاده کردند. اما کاری از دستم برنمی آمد.هربار می شنیدم براش رفتن خواستگاری حالم بد می شد. متأسفانه تو این گیر و دار یک اشتباه بدتر انجام دادم آن هم رفتن سمت یک پسری بود که از بچگی همبازیم بود و من را دوست داشت.یک جورایی می خواستم جای خالی او را با وجود آن پسر پر کنم که تونستم اما وقت هایی که می دیدمش واقعاً می لرزیدم بعد از قضیه او تحمل تنهایی را نداشتم به خاطر همین سمت آن پسر رفتم آن پسر هم از نظر مسافت به من دور بود فقط رابطمان تلفنی بودالان احساس می کنم هنوز پسرعمه ام را دوست دارم... . چند روز پیش رابطم را با آن پسر هم تمام کردم با اینکه میدانم آن من را برای ازدواج می خواهد. ضمناً همه من را از گفتن این قضیه به پدرم منع کردند اما من به پدرم گفتم.البته بعد از گذشت1سال و نیم گفتم، پدرم آدم روشنفکری است و قابل اعتماد برخورد بدی هم نشان نداد اما بهم گفت که از او نمی گذرد و بعداً یک جوری تلافی می کند. او بعد از مدت ها عید امسال خونمان مهمان بود با خانواده اش وقتی تنها شدیم بهم گفت که از کارش پشیمان است و ازم معذرت می خواهد و توبه هم کرده است.نمی دانم چرا اما احساسات من درگیر است و من هنوز نتوانستم فراموشش کنم.حتی تو این سن خواستگار هم داشتم اما رد کردم.واقعاً نمی دانم باید چیکار کنم از طرفی دوستش دارم از طرفی می دانم بابام دیگر منو بهش نمی دهد و اینکه آن هم خواستگاری من نمی آید.لطفاً کمکم کنید چون واقعاً نمی دانم باید چیکار کنم که فکرم آرام شود.منتظر جوابتاان هستم.باتشکر.
پاسخ
سلام اینکه رابطه تون با او پسر تمام کردید خیلی خوبه، چون ارتباط قبل از عقد و ازدواج وابستگی می آورد و باعث می شود که نقاط منفی طرف مقابل را نبینید و در ارتباط های این چنینی معلوم نیست قصد پسر ازدواج باشد، در مورد پسر عمه تان، رابطه با نامحرم هم از منظر شرع حرام و هم از منظر عقل مورد اشکال است، رابطه صمیمی با نامحرم ولو اینکه فامیلی مثل پسر عمو باشد، دارای آسیب هایی هست ولو اگر آنقدر نزدیک بودید که داداش صداش کنید این باعث نمی شود که از آسیب هاش کم شود و شما هم آسیب اعتماد نادرست را خوردید، درست است ایشان قصد نادرست داشته ولی سببش همین رابطه صمیمی و به قول خودتان برادرانه بوده است،همچنین اگر پسر عمه تان قصد ازدواج باشما را داشتند،از اولش سراغ شما می آمدند پس سعی کنید به راحتی فراموشش کنید و عشق جدید و واقعی را جایگزین کنید.