مقدمه
امیرالمومنین (علیه السلام) همواره در دوران قبل از به خلافت رسیدن و نیز در ایّام پس از خلافتش با احتجاج به مظلومیّت خود، شكایت از وضعیت نابسامان آن روز را فریاد میزد و خود را محور و اساس دین معرفی میکرد؛ تا آنجا که میفرمود: آگاه باشید که به خدا سوگند كه فلان (ابن ابی قُحافه) خلافت را چون جامه اى بر تن كرد و نیك مى دانست كه پایگاه من نسبت به آن چونان محور است به آسیاب ، سیلها از من فرو مىریزد و پرنده را یاراى پرواز به قلّّۀ رفیع من نیست پس میان خود و خلافت پرده اى آویختم و از آن چشم پوشیدم و به دیگر سو گشتم و رخ برتافتم امیرالمومنین (علیه السلام) در آن اوضاع غبارآلود، مانند کسی بود که از طرفی بخواهد با دست شكسته به سوی دشمن بتازد و از سوی دیگر بر آن فضاى ظلمانى و تاریک صبر کند، آن چنان که افراد بزرگسال را سالخورده میکند و کودکان را پیر میکند و مؤمنان همواره تا رسیدن به لقای پروردگار باید در رنج و سختی باشند لذا آن حضرت شكیبایى در آن شرایط را به عنوان کاری خردمندانه و عاقلانهتر برگزید، در حالى كه مانند كسى بود كه بیست و پنج سال خار به چشم و استخوان در گلو تحمل میکرد؛ چرا که میراث امامان را به غارت برده بودند.
[1] کلیدواژهها: امیرالمومنین (علیه السلام)، خلافت، مظلومیت. ------------------------------------- پینوشتها: 1. برگرفته از نهج البلاغه، خطبۀ 3.